افشاردنلغتنامه دهخداافشاردن . [ اَ دَ ] (مص ) شپلیدن . (از آنندراج ). فشار دادن . (ناظم الاطباء) : بمستی و بهشیاری بگاه خواب وبیداری همی تا از منش پالان و افسارست افشارم . سوزنی .آرزو دارم که در آغوش تنگ آرم تراهرقدر افشرده ای دل
افساردنلغتنامه دهخداافساردن .[ اَ دَ ] (مص ) افشاردن . پالودن . || سخن گفتن بی معنی و بطور زشتی و بی ادبی . (ناظم الاطباء).
دندان افشاردنلغتنامه دهخدادندان افشاردن . [ دَ اَ دَ ] (مص مرکب ) دندان فشردن . مقاومت و پافشاری کردن : مادرش زره بر وی راست می کرد...و می گفت دندان افشار با این فاسقان تا بهشت یابی چنانکه گفتی به پالوده خوردن فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 178).
گلو افشاردنلغتنامه دهخداگلو افشاردن . [ گ ُ / گ َ اَ دَ ] (مص مرکب ) خفه کردن . فشردن گلو. کشتن بی ذبح .
دندان افشاردنلغتنامه دهخدادندان افشاردن . [ دَ اَ دَ ] (مص مرکب ) دندان فشردن . مقاومت و پافشاری کردن : مادرش زره بر وی راست می کرد...و می گفت دندان افشار با این فاسقان تا بهشت یابی چنانکه گفتی به پالوده خوردن فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 178).
گلو افشاردنلغتنامه دهخداگلو افشاردن . [ گ ُ / گ َ اَ دَ ] (مص مرکب ) خفه کردن . فشردن گلو. کشتن بی ذبح .
بیفشاردنلغتنامه دهخدابیفشاردن . [ ی َ دَ ] (مص ) افشاردن . افشردن . فشردن : هر اسبی که رستم کشیدیش پیش به پشتش بیفشاردی دست خویش . فردوسی .رجوع به افشاردن و افشردن شود.
افساردنلغتنامه دهخداافساردن .[ اَ دَ ] (مص ) افشاردن . پالودن . || سخن گفتن بی معنی و بطور زشتی و بی ادبی . (ناظم الاطباء).
افشادنلغتنامه دهخداافشادن . [ اَ دَ ] (مص ) افشاردن . پالودن . (ناظم الاطباء).افشردن . (آنندراج ). || بطور بدی و زشتی سخن گفتن . (ناظم الاطباء). سخن فحش گفتن . (آنندراج ).
گلوافشارلغتنامه دهخداگلوافشار. [ گ ُ / گ َ اَ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از گلو افشاردن . || (حامص مرکب ) ازگلو افتادن . خفه کردن . کشتن بی ذبح : المخنقة؛ گوسفندی که به گلوافشار کشته شود. (دهار) (مهذب الاسماء).
دندان فشردنلغتنامه دهخدادندان فشردن .[ دَ ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دندان افشردن . دندان افشاردن . دندان بر دندان فشار دادن . (یادداشت مؤلف ).- دندان به هم فشردن ؛ در حالت خشم و نفرت فشار دادن دندانهای زیرین و زبرین بر هم : از بس فشرده ام به هم
دندان افشاردنلغتنامه دهخدادندان افشاردن . [ دَ اَ دَ ] (مص مرکب ) دندان فشردن . مقاومت و پافشاری کردن : مادرش زره بر وی راست می کرد...و می گفت دندان افشار با این فاسقان تا بهشت یابی چنانکه گفتی به پالوده خوردن فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 178).
گلو افشاردنلغتنامه دهخداگلو افشاردن . [ گ ُ / گ َ اَ دَ ] (مص مرکب ) خفه کردن . فشردن گلو. کشتن بی ذبح .