افطاریلغتنامه دهخداافطاری . [ اِ ] (اِ) هرچیز خوراکی که مقصور بگشادن روزه باشد. (ناظم الاطباء). افطارانه . آنچه بدان روزه را شکنند. و رجوع به افطارانه شود.
افطاریگویش کرمانشاهکلهری: dam wâkarân گورانی: dam wâkarân سنجابی: dam wâkarân کولیایی: dam wâkarân زنگنهای: dam wâkarân جلالوندی: dam wâkarân زولهای: dam wâkarân کاکاوندی: dam wâkarân هوزمانوندی: dam wâkarân
پیش افطاریلغتنامه دهخداپیش افطاری . [ اِ ] (اِ مرکب ) آنچه از خوردنیهای سبک که روزه دار در اول افطار خورد پیش از شام . آنچه که از حلواو خرما و نان خشک در اول افطار خورند پیش از شام .
امنیت یافتاریheuristic securityواژههای مصوب فرهنگستانامنیت اثباتنشده و مبتنی بر نتیجة تلاش ناموفق شمار بسیاری از افراد حرفهای برای شکستن یک سامانة رمز
افطاریهلغتنامه دهخداافطاریه . [ اِ ری ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) عطیه ٔ پادشاهی در ایام رمضان به بعض فقها و طلاب و غیره . افطارانه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به افطارانه شود.
پیش افطاریلغتنامه دهخداپیش افطاری . [ اِ ] (اِ مرکب ) آنچه از خوردنیهای سبک که روزه دار در اول افطار خورد پیش از شام . آنچه که از حلواو خرما و نان خشک در اول افطار خورند پیش از شام .
افطارفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) باز کردن روزه با خوردن غذا؛ روزه گشادن؛ روزه شکستن.۲. (اسم) (فقه) [مجاز] وقت روزه گشادن.۳. (اسم) [مجاز] = افطاری
تفطیرلغتنامه دهخداتفطیر. [ ت َ ] (ع مص ) روزه بگشادن کسی را. (زوزنی ). روز گشادن . (دهار). روزه گشایانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || افطاری دادن کسی را. || شکافتن چیزی را. (از اقرب الموارد).
بزمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، میهمانی، مهمانی، پذیرایی، سور، ولیمه، سورچرانی، اطعام، افطاری، عروسی، ختنهسورون، پارتی خوان، سفره، بساط، میز، خوان انعام خوانچه رومیزی اسبابسفره ◄ بشقاب
خوراکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت وعدۀ غذا، پرس، جیره، جیرهی غذایی صبحانه، ناشتا، ناشتایی، چاشت، نهار، عصرانه، شام، شبچره سحری، افطاری، افطار، عَشا ماحضر، چاشت، حاضری▼
مهمانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی مجلس، محفل، انجمن، گردهمآیی، اجتماع، گردآوری پذیرایی، افطاری، پارتی، بزم گودبای پارتی، مراسم تودیع مهمان، مدعو، دعوتشده، وارد، بازدیدکننده، تازهوارد مهمانسرا
افطاریهلغتنامه دهخداافطاریه . [ اِ ری ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) عطیه ٔ پادشاهی در ایام رمضان به بعض فقها و طلاب و غیره . افطارانه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به افطارانه شود.
پیش افطاریلغتنامه دهخداپیش افطاری . [ اِ ] (اِ مرکب ) آنچه از خوردنیهای سبک که روزه دار در اول افطار خورد پیش از شام . آنچه که از حلواو خرما و نان خشک در اول افطار خورند پیش از شام .