افغانیلغتنامه دهخداافغانی . [ اَ ] (اِخ ) سیدجمال الدین . رجل سیاسی معروف قرن اخیر. رجوع به سیدجمال الدین شود.
افغانیلغتنامه دهخداافغانی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به افغان و افغانستان . رجوع به افغانستان شود. || ساخته ٔ افغانستان . (فرهنگ فارسی معین ). || از مردم افغانستان . (فرهنگ فارسی معین ) : بگونه ٔ شل افغانیان دو پره و تیزچو دسته بسته بهم تیرهای بی سوفار. <p clas
افغانیفرهنگ فارسی عمید۱. از مردم افغانستان: کارگر افغانی.۲. (اسم) واحد پول افغانستان.۳. تهیهشده در افغانستان.۴. مربوط به افغانستان.
افغانیواژهنامه آزادواحد پول افغانستان , به اشتباه به ملت افغانستان افغانی میگویند که بهتر است افغانستانی بگوییم
تل افغانیلغتنامه دهخداتل افغانی . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستم است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
شاه شجاع افغانیلغتنامه دهخداشاه شجاع افغانی .[ ش ُ ع ِ اَ ] (اِخ ) از خاندان شاه درانی است . چند بار خلع شد و مجدداً به تخت نشست از جمله : بار اول سلطنت 1216 هَ . ق . / 1801
افغانلغتنامه دهخداافغان . [ اَ ] (اِ) فریاد. (میرزاابراهیم ). فریاد و زاری . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (مجمعالفرس ) (برهان ) (شعوری ). فریاد.زاری . فغان . (ناظم الاطباء). فریاد. فغان . (شرفنامه ٔمنیری ). ناله . (غیاث اللغات ). فریاد و غوغا. (مؤید). فریادی از دردی یا مصیبتی . (شاید مرکب ا
افغانلغتنامه دهخداافغان . [ اَ ] (اِخ ) نام قبیله ایست مشهور. (از برهان ). همان اوغان است و وجه اشتقاق مقنع برای آن نیافته اند. (از دائرة المعارف اسلام از فرهنگ فارسی ). نام طایفه ایست که در مشرق ایران از حدود خراسان تا لب رود آمویه (جیحون ) سکنی دارند آنان مردمی دلیر و جنگاورند و مذهب آنان حن
افغانیهلغتنامه دهخداافغانیه . [ اَ نی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) از مردم افغانستان . رجوع به الجماهر بیرونی ص 233 شود.
افغانیهلغتنامه دهخداافغانیه . [ اَ نی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) از مردم افغانستان . رجوع به الجماهر بیرونی ص 233 شود.
تل افغانیلغتنامه دهخداتل افغانی . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستم است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
شاه شجاع افغانیلغتنامه دهخداشاه شجاع افغانی .[ ش ُ ع ِ اَ ] (اِخ ) از خاندان شاه درانی است . چند بار خلع شد و مجدداً به تخت نشست از جمله : بار اول سلطنت 1216 هَ . ق . / 1801
افغانیهلغتنامه دهخداافغانیه . [ اَ نی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) از مردم افغانستان . رجوع به الجماهر بیرونی ص 233 شود.
شاه شجاع افغانیلغتنامه دهخداشاه شجاع افغانی .[ ش ُ ع ِ اَ ] (اِخ ) از خاندان شاه درانی است . چند بار خلع شد و مجدداً به تخت نشست از جمله : بار اول سلطنت 1216 هَ . ق . / 1801
تل افغانیلغتنامه دهخداتل افغانی . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستم است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
بابافغانیلغتنامه دهخدابابافغانی . [ ف َ ] (اِخ ) لطفعلی بیک آذر آرد: شاعری متین سخن پرداز و عاشقی غریب خانه برانداز است مدتی در ولایت خراسان و عراق بوده ، گویند بعلت دوام شرب مدام تلخیها چشیده و بسبب عشق جوانان گل اندام خواریها کشیده ، صاحب دیوان است ، ملاحظه شده قصاید صاف دارد اما به فن غزل سرائی