افقیلغتنامه دهخداافقی . [ اَ ف َ قی ی ] (ع ص نسبی ) اَفّاق . اُفُقی . هرکه در نواحی زمین رود برای کسب معیشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
افقیلغتنامه دهخداافقی . [ اُ ف ُ] (ص نسبی ) نسبت است به افق ، مقابل عمودی . آنچه در افق باشد. که عمودی نیست . متوازی . (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه از آفاق زمین باشد. (از اقرب الموارد).- خط افقی ؛ مقابل خط عمودی . خط موازی با سطح آب ساکن .|| هر که در زمین برای
خط افقیلغتنامه دهخداخط افقی . [ خ َطْ طِ اُ ف ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر خطی که در موازات افق رسم کنند. (ناظم الاطباء).
دُم افقیhorizontal stabiliser, horizontal tail, stabiliserواژههای مصوب فرهنگستانماهیواری کموبیش افقی در دُم هواگَرد برای تأمین پایداری طولی متـ . دُم tailplane
دوبینی افقیhorizontal diplopiaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دوبینی که در آن دو تصویر از یک شیء در یک صفحۀ افقی قرار میگیرد، خواه بهصورت متقاطع خواه بهصورت متقارن
برابری افقیhorizontal equityواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای که براساس آن اشخاص با سطح درآمد و دارایی یکسان باید مقدار مالیات یکسانی بپردازند
خط افقیلغتنامه دهخداخط افقی . [ خ َطْ طِ اُ ف ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر خطی که در موازات افق رسم کنند. (ناظم الاطباء).
دُم افقیhorizontal stabiliser, horizontal tail, stabiliserواژههای مصوب فرهنگستانماهیواری کموبیش افقی در دُم هواگَرد برای تأمین پایداری طولی متـ . دُم tailplane
دوبینی افقیhorizontal diplopiaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دوبینی که در آن دو تصویر از یک شیء در یک صفحۀ افقی قرار میگیرد، خواه بهصورت متقاطع خواه بهصورت متقارن
افقی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] افقی بودن، خوابیدن، درازکشیدن پخش زمین شدن، ولو شدن، افتادن خزیدن، پایین بودن
افقی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ر کردن، صافکردن، مستقیم کردن، خواباندن، مالاندن، پخش کردن، گستردن، لِه کردن، باخاکیکسان کردن، برانداختن، انداختن، ساقط کردن، سست کردن
خط افقیلغتنامه دهخداخط افقی . [ خ َطْ طِ اُ ف ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر خطی که در موازات افق رسم کنند. (ناظم الاطباء).
علی بافقیلغتنامه دهخداعلی بافقی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن شاه محمود بافقی . فقیه قرن یازدهم هجری بود. او راست : مجمعالمسائل در فقه . (از معجم المؤلفین بنقل از فوائدالرضویه ٔ عباس قمی ج 1 ص 302. تذکرةالمتبحرین ص <span class="hl" di
رشیدی بافقیلغتنامه دهخدارشیدی بافقی . [ رَ دی ِ ] (اِخ ) یا رشیدی کرمانی . رجوع به رشیدی کرمانی و رشدی بافقی شود.
وحشی بافقیلغتنامه دهخداوحشی بافقی . [ وَ ی ِ ] (اِخ ) کمال الدین وحشی بافقی کرمانی ، در اواخر عهد شاه اسماعیل اول صفوی در قصبه ٔ بافق در 24فرسنگی یزد متولد شد، سپس از آنجا به یزد آمد و بیشتر ایام حیات را در آنجا بسر برد. چون بافق از اعمال کرمان بوده است او را کرمان
منافقیلغتنامه دهخدامنافقی . [ م ُ ف ِ ] (حامص ) منافق بودن . نفاق . منافقت . دورویی : زهدم منافقی شد و دینم مشعبدی تحقیقها نمایش و آبم سراب شد. سنائی (دیوان چ مصفا ص 417).به مارماهی مانی نه این تمام