افیوسلغتنامه دهخداافیوس . [ ] (معرب ، اِ) خامالاتس . اشخیص . اماسن اغریا. (یادداشت مؤلف ). ترب صحرایی . (ناظم الاطباء).
افیوسفرهنگ فارسی عمیدگیاهی با ساقۀ بلند، برگهای بسیار سبز، میوهای سیاهرنگ به اندازه خیار، گلهای زردرنگ و ریشهای شبیه ترب کوچک که در طب قدیم به عنوان داروی مُقَیی و مسهل به کار میرفته؛ ترب صحرایی.
اپافوسلغتنامه دهخدااپافوس . [ اِ فُس ْ ] (اِخ ) در اساطیر یونان پسر زاوش از یو . او آنگاه که متولد گشت هرا ویرا بربود و به کورت ها سپرد لکن زاوش نهفت او بیافت و بعدها اپافوس پادشاه مصر شد و ممفیس دختر نیل را بزنی کرد و از او دو دختر آورد یکی موسوم به لیزیاناسّا و دیگری لیبی . و اپافوس نام دیگر
هفوشلغتنامه دهخداهفوش . [ هََ ف ْ وَ ] (اِ) نوعی از طعام و خوردنی باشد، و آن چنان است که برنج نم کرده را میکوبند و بر پارچه ای می بندند و در ظرفی که ته آن سوراخ داشته باشد می آویزند و سر آن ظرف را محکم میسازندو بر بالای دیگی که آب داشته باشد میگذارند و فاصله ٔظرف و دیگ را محکم می سازند و زیر
پافوسلغتنامه دهخداپافوس . (اِخ ) محلی به جزیره ٔ قبرس که اکنون بافو گویند. (قاموس مقدس ). رجوع به پافس شود.
افؤسلغتنامه دهخداافؤس . [ اَ ءُ ] (ع اِ) ج ِ فَأس ، بمعنی تبر و مؤنث آید. (منتهی الارب ). افزار دم دار کوتاهی است که با آن هیزم و جز آن قطع کنند و مؤنث باشد و گاه همزه ٔ آن را اندازند. (از اقرب الموارد). فُؤُوس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فأس شود.
اماسن اغریالغتنامه دهخدااماسن اغریا. [ اَ س ِ اَ ] (معرب ، اِمرکب ) گیاهی از نوع افیوس . (ترجمه ٔ فرانسوی مفردات ابن البیطار) . رجوع به افیوس شود.
سلسافیوسلغتنامه دهخداسلسافیوس . [ س َ ] (معرب ، اِ) نوشادر. (فهرست مخزن الادویه ) (اختیارات بدیعی ).
فافیوسلغتنامه دهخدافافیوس . (معرب ، اِ) به یونانی کمون بری است ، و شاه ترج (شاه تره ) برّی را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ).