اقتصارلغتنامه دهخدااقتصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسند کردن و نگذشتن ازچیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اکتفاکردن بر چیزی . ایستادن و بسند کردن بدان . (تاج المصادر بیهقی ). بر چیزی فروایستادن . (المصادر زوزنی ).- اقتصار کردن ؛ اکتفا کردن . بسند کردن <spa
اقتصارفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) کوتاه کردن . 2 - بسنده کردن . 3 - (اِمص .) کوتاهی .
اقتسارلغتنامه دهخدااقتسار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بستم بر کاری داشتن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
اکتسارلغتنامه دهخدااکتسار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شکستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شکستن چیزی را. (از اقرب الموارد).
اقتسارواژهنامه آزادبه زور و جبر روی داده. برای مثال، مربوبون اقتسارا یعنی بندگان خدا با جبر خداوند و بدون آنکه خود اختیاری داشته باشند آفریده شده اند
اختصاص داشتنلغتنامه دهخدااختصاص داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) مختص بودن . مخصوص بودن و شریک نداشتن . اقتصار کردن .
ذوالخیشةلغتنامه دهخداذوالخیشة. [ ذُل ْ خ َ ش َ ] (اِخ ) نام زاهدی به مکه ٔمکرمه که بر یک ازار ستر عورت اقتصار کرده و در حجون سکونت داشت و این لقب از آن روی به او داده بودند که ژولیده موی و خاک آلود و درشت پوست بود مانند خیش .
اختصارلغتنامه دهخدااختصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کوتاه کردن سخن را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سخن کوتاهترین گرفتن . (زوزنی ). تلخیص . ایجاز. || اختصار سجده ؛ خواندن سوره ٔ سجده را و گذاشتن آیه ٔ سجده را تا سجود واجب نیاید. || اختصار طریق ؛ گرفتن نزدیک ترین راه را در رفتن . (منتهی الارب ). راه
مقتصرلغتنامه دهخدامقتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) بسنده کننده و نگذرنده از چیزی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). آنکه پسند می کند چیزی را و خشنود است از آن و نمی گذرد از آن . (ناظم الاطباء). رجوع به اقتصار شود.- مقتصر علی ازار ؛ خشنود است از ازار که م