اقتضابلغتنامه دهخدااقتضاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بریدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سوار گردیدن شتر ماده را پیش از رام شدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاروای نیاموخته را سوار شدن . اشتر را پیش از ریاضت برنشستن . (تاج المصادر). || اقتضاب الکلام ؛ ببدیهه گفتن سخن ر
اشتقاقفرهنگ فارسی عمید۱. (زبانشناسی) گرفتن کلمهای از کلمۀ دیگر؛ بیرون آوردن کلمهای از کلمۀ دیگر که در لفظ و معنی بین کلمۀ اصلی و کلمۀ دوم مناسبتی وجود داشته باشد.۲. (ادبی) در بدیع، به کار بردن کلماتی که از یک ماده مشتق شده باشند در شعر یا نثر، مانندِ عزل و معزول، افتخار و تفاخر، حکمت و حکیم، مانندِ این شعر: حکیم
ابن مسیحیلغتنامه دهخداابن مسیحی . [ اِ ن ُ م َ ](اِخ ) ابونصر سعیدبن ابی الخیربن عیسی بن المسیحی البغدادی . به سال 598 هَ .ق . آنگاه که ناصر خلیفه را حصاة مثانه رنج میداد اطباء اخراج آنرا بعمل ، ناگزیر دیدند و جراحی به نام ابن عکاشه را بدین کار نامزد کردند. او گفت
ارتجاللغتنامه دهخداارتجال . [ اِت ِ ] (ع مص ) پای کسی گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). || به بدیهه خطبه یا سخن گفتن .ببدیهه گفتن . بالبداهه گفتن . اقتبال . اقتضاب . بی اندیشه ٔ بسیار خطبه و شعر و آنچه بدان ماند بگفتن . (تاج المصادر بیهقی ). بی اندیشه و تأمل چیزی گفتن . (غیاث ). بی
تجنیس مطرفلغتنامه دهخداتجنیس مطرف . [ ت َ س ِ م ُ طَرْ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چنان بود که دو لفظ متجانس راهمه ٔ حروف متفق بود مگر حرف آخر، مثال از سخن نبوی :الخیل معقودٌ بنواصیها الخیر الی یوم القیامة. دیگر:الخائن ُ خائف ٌ. دیگر: دل کریم از آزار آزاد باشد.ابوبکر قهستانی گوید:تمتع بیوم
برنشستنلغتنامه دهخدابرنشستن . [ ب َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) سوار شدن . (از برهان ) (غیاث ) (آنندراج ).رکوب . (از تاج المصادر بیهقی ). رکب : هرگاه خزینه دار ملک برنشستی و جایی رفتی و یوسف با او بودی ... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). نصر سیار... آخرسالار خویش را بخواند و گفت فلان