اقللغتنامه دهخدااقل . [ اَ ق َل ل ] (ع ن تف ) کمتر و اندک تر. (ناظم الاطباء) (آنندراج )(غیاث اللغات ). بسیار کم . کوچکتر. (ناظم الاطباء).- اقل الحاج ؛ کمترین حاجی .- اقل العباد ؛ کمترین بندگان . (ناظم الاطباء). (برای فروتنی بکار رود).<
اقلدیکشنری عربی به فارسیکمترين , کوچکترين , خردترين , اقل , کهتر , اصغر , کوچکتر , کمتر , پست تر , صغير
عاقل عاقللغتنامه دهخداعاقل عاقل . [ ق ِ ل ِ ق ِ ] (ص مرکب ) خردمند کامل عیار. تمام عاقل . عاقل که از قانون خرد بهیچوجه یکسو نشود : خاقانی از این راه دورنگی بکران باش یا عاقل عاقل زی یا غافل غافل .خاقانی .
حاقللغتنامه دهخداحاقل . [ ق ِ ] (اِخ ) یکی از قراء جبل لبنان است . حاقلانی بدانجا منسوب است . رجوع به حاقلانی شود.
حقللغتنامه دهخداحقل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مالک . ملقب به ذوقنات . یکی از ملوک حمیراست . (منتهی الارب ).
اقلادلغتنامه دهخدااقلاد. [ اِ ] (ع مص ) غرق کردن دریا کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اقلازلغتنامه دهخدااقلاز. [ اِ ] (ع مص ) سپوختن ملخ دم را بزمین تا بیضه نهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اقلنساسلغتنامه دهخدااقلنساس . [ اِل ِ ] (ع مص ) قلنسوه پوشانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کلاه دراز پوشیدن . (آنندراج ).
اقلادلغتنامه دهخدااقلاد. [ اِ ] (ع مص ) غرق کردن دریا کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اقلازلغتنامه دهخدااقلاز. [ اِ ] (ع مص ) سپوختن ملخ دم را بزمین تا بیضه نهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اقلنساسلغتنامه دهخدااقلنساس . [ اِل ِ ] (ع مص ) قلنسوه پوشانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کلاه دراز پوشیدن . (آنندراج ).
حداقللغتنامه دهخداحداقل . [ ح دْ دِ اَق َل ل ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ، ق مرکب ) دست کم . رجوع بحد بمعنی اندازه شود.
حاقللغتنامه دهخداحاقل . [ ق ِ ] (اِخ ) یکی از قراء جبل لبنان است . حاقلانی بدانجا منسوب است . رجوع به حاقلانی شود.
حواقللغتنامه دهخداحواقل . [ ح َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ حوقل . پیران وامانده از جماع . (مهذب الاسماء). رجوع به حوقل شود.