التماعلغتنامه دهخداالتماع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ربودن ، یقال التمعت الشیی ٔ اذا اختلسته . || درخشیدن برق . (منتهی الارب ). درخشیدن و لمعه زدن . (غیاث اللغات ). || روشن شدن . (منتهی الارب ).
التماءلغتنامه دهخداالتماء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برای خود گزیدن چیزی را که در کاسه بود.(منتهی الارب ). || برگشتن گونه ٔ آدمی . (منتهی الارب ). گونه ٔ روی بگشتن . (تاج المصادر بیهقی ).
ملتمعلغتنامه دهخداملتمع. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) درخشیده و روشن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). درخشان و روشن و تابان و دارای لمعان . (ناظم الاطباء).- ملتمع شدن ؛ تغییر کردن رنگ و ناپدید شدن آن . || درخشیدن . (ناظم الاطباء).|| رباینده . (آنندراج ) (از منتهی
درخشیدنلغتنامه دهخدادرخشیدن . [ دُ / دَ / دِ رَ دَ ] (مص ) تابیدن . پرتو افکندن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). تابان و روشن شدن . (شرفنامه ٔ منیری ). پرتو انداختن . تافتن . روشن شدن . برق زدن . (ناظم الاطباء). درفشیدن . رخشیدن .
ربودنلغتنامه دهخداربودن . [ رُ دَ ] (مص ) به تردستی و چابکی و حیله از کسی چیزی را گرفتن . (ناظم الاطباء). به زور و سرعت چیزی را از شخصی بردن . (آنندراج ) (کشف اللغات ) (سروری ). بزور چیزی رااز شخصی بردن . (غیاث اللغات ) (کشف اللغات ) (فرهنگ سروری ). ابزاز. (دهار). اختطاف . (منتهی الارب ). اختل