الجاملغتنامه دهخداالجام . [ اَ ] (اِخ ) جایی است از قوروقهای مدینه . اخطل گوید : و مرت علی الالجام ، ألجام حامریثرن قطاً لولاسواهن هجرا.و عزوةبن اذینه گوید : جاءالربیع بشوطی رسم منزلةاحب من حبها شوطی و ألجاما.<p class="a
الجاملغتنامه دهخداالجام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَجَم ، بمعنی زمینی که نه پست باشد و نه بلند. الارض لاغور و لانجد. (از اقرب الموارد). یاقوت در معجم البلدان آنرا جمع لجمة آورده است . رجوع به لَجَم ، شود.
الجاملغتنامه دهخداالجام . [ اِ ] (ع مص ) لگام پوشانیدن ستور را. (منتهی الارب ). لگام نهادن بر اسب . (از اقرب الموارد). لگام برکردن . (تاج المصادر بیهقی ). || داغ کردن به داغ لجام .(منتهی الارب ). داغ کردن شتر با لجام ، و لِجام داغ ونشانه ٔ شتر است . (از اقرب الموارد). || تا دهان رسیدن آب . (من
الزاملغتنامه دهخداالزام . [ اِ ] (ع مص ) لازم کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ) (آنندراج ). واجب و لازم گردانیدن . (منتهی الارب ). لازم گردانیدن بر خود یا بر غیر. (غیاث اللغات ). اثبات و ادامه ٔ چیزی . (از اقرب الموارد) : <br
الزامفرهنگ فارسی عمید۱. لازم گردانیدن؛ واجب کردن.۲. واجب ساختن کاری بر کسی.۳. برعهده قرار دادن؛ لازم گردانیدن بر خود یا بر دیگری؛ اجبار.۴. ملازم شدن؛ همراه شدن.
الزامدیکشنری فارسی به انگلیسیconstraint, demand, incumbency, indication, obligation, requirement, stipulation
الجامیشیلغتنامه دهخداالجامیشی . [ اُ ] (ترکی ، اِ) رجوع به اولجامیشی و تاریخ غازان خان چ انگلستان ص 89 شود.
استانکر الجامعلغتنامه دهخدااستانکر الجامع. [ ] (اِخ ) یکی از کتب طبّی هند که آنرا ابن دهن تفسیر کرده است . (الفهرست ابن الندیم چ مصر ص 421).
ملجملغتنامه دهخداملجم . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) لگام کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به الجام شود.
لگام کردنلغتنامه دهخدالگام کردن . [ ل ُ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِلجام . دهانه کردن اسب را : یکی پارسی بود هشیارنام که بر چرخ کردی به دانش لگام . فردوسی .ز خوی نیک خرد در ره مروت و فضل مر اسب تن ر
جاوانیلغتنامه دهخداجاوانی . (اِخ ) محمدبن علی جاوانی عراقی مکنی به ابوسعید. تولدش در سال 486 هَ .ق . واقع شده است . وی کتاب «الجام العوام » را از استادش غزالی روایت میکرد و کتاب «مقامات » حریری را پیش مؤلف آن کتاب خواند و بر آن شرح نوشت . درباره ٔ تاریخ وفات و
ملجملغتنامه دهخداملجم . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) لگام کرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به الجام شود.- ملجم گردانیدن ؛ لگام زدن . افسار زدن . مقید کردن : در موارد و مصادر به لجام خرد ملجم گرداند. (جهانگشای جوینی ).|| مجازاً،
ابوحامد غزالیلغتنامه دهخداابوحامد غزالی . [ اَ م ِ دِ غ َزْ زا ] (اِخ ) زین الدین محمدبن محمدبن طاوس طوسی ، ملقب به حجةالاسلام .مولد او بطوس 450 هَ . ق . ابتدا در نیشابور نزد امام الحرمین ابوالمعالی جوینی بتحصیل علوم اشتغال ورزید و در سال 48
الجامیشیلغتنامه دهخداالجامیشی . [ اُ ] (ترکی ، اِ) رجوع به اولجامیشی و تاریخ غازان خان چ انگلستان ص 89 شود.