الحذرلغتنامه دهخداالحذر. [ اَ ح َ ذَ ] (ع صوت ) خبردار و آگاه باش . (آنندراج ).ملتفت باش . باخبر باش و دوری کن . (ناظم الاطباء). زنهار. زینهار. بپرهیز. بترس . بپرهیزید. بترسید. بمعنی ایّاک َ و حَذار عربی . رجوع به حذر شود : هم ببین خشم شاه در هر دم الحذر الحذر ه
الحذرفرهنگ فارسی عمیدحذر؛ بپرهیز؛ بترس؛ دوری کن؛ در مقام بیم دادن و امر به پرهیز کردن از کاری یا چیزی یا کسی گفته میشود: ◻︎ ای رخ چون آینه افروخته / الحذر از آه من سوخته (سعدی۲: ۵۴۹).
الحضرلغتنامه دهخداالحضر. [ ] (اِخ ) نام شهری که در قدیم از توابع دولت پارت بود و بقول هردوت پادشاهی از خود داشت و مردم آن عرب بودند. رجوع به حضر و ایران باستان تألیف پیرنیا ج 3 (فهرست ) شود.
صاحب الحضرلغتنامه دهخداصاحب الحضر. [ ح ِ بُل ْ ح َ ] (اِخ ) در مجمل التواریخ آرد که چون بلاش بن خسرو خبر یافت که رومیان به شهر پارسیان سپاه خواهند آورد، از ملوک طوایف یاوری خواست و هر کسی او را مال و سپاه بی اندازه فرستاد و قوی گشت ، پس صاحب الحضر را که از دست ملوک طوائف بر سرحد روم بود بر ایشان مه
حذارلغتنامه دهخداحذار. [ ح َ رِ ] (ع اِ فعل ) پرهیز کن ! (دهار). بپرهیز! بترس ! الحذر! - حَذارِ حَذارِ ؛ تأکید است در حث به پرهیز.
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) جوهری . (الامام الواعظ...). او راست : کتاب التوبة والأسف و الحذر فی المؤتنف . و تاریخ نوشتن این کتاب به سال 736 هَ . ق . بوده است . (کشف الظنون ).
اللـه اللـهفرهنگ فارسی عمید۱. زنهار؛ زینهار؛ الحذر؛ بترس از خدا. Δ در مقام تحذیر و هنگامی که کسی سخنی بگوید یا کاری کند که روا نباشد استعمال میشود.۲. تو را به خدا؛ برای خدا. Δ در مقام اصرار به کار میرود.۳. عجبا؛ شگفتا. Δ در مقام تعجب و تحیر از شگفتی و عظمت چیزی میگویند.
الفرارلغتنامه دهخداالفرار. [ اَ ف ِ / ف َ ] (از ع ، صوت ) ترکیبی است از «الَ» حرف تعریف عربی و فِرار عربی که در فارسی به فتح فا استعمال کنند یعنی بگریز. بگریزید. زنهار. الحذر : الفرار ای غافلان زآن گلشنی کو حقیقت بدتر است از گلخن
جزرةلغتنامه دهخداجزرة. [ ج ُ رَ ] (اِخ ) سکری گوید:آبی است ازآن ِ بنی کعب بن عنبر. وی این موضوع را در شرح ابیات زیر که از جریر است بیان کرده : یا اهل جزرة لا علم فینفعکم او تنتهون فینجی الخائف الحذریا اهل جزرة انی قد نصبت لکم بالمنجنیق و لما یرسل الحجر.