الطفلغتنامه دهخداالطف . [ اَ طَ ] (ع ن تف ) نازکتر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باریکتر. دقیق تر. ریزه تر. || پاکیزه تر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || نغزتر. خوشتر. بهتر: انظف بلاداﷲ طعاماً و الطفها شراباً. (مافروخی در صفت اصفهان ). || مهربانتر. نرمتر. رجوع به لطیف شود.
پالتولغتنامه دهخداپالتو. [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) از کلمه ٔ فرانسوی پالِت ُ . پوششی ضخیم که مردان و زنان بر روی دیگر جامه ها پوشند.
آلتوفرهنگ فارسی عمید۱. ساز زهی از خانوادۀ ویولن و کمی بزرگتر از آن.۲. صدای بم زن تکخوان.۳. نوعی شیپور نظامی.
آلتوaltoواژههای مصوب فرهنگستان1. صدای بمِ زنان که کنترآلتو هم نامیده میشود 2. صدای زیر مردان که بهصورت فالسِتو (falsetto) خوانده و کنترتنور هم نامیده میشود 3. بخش بمتر بلافاصله پس از سُپرانو در مـوسیقـی چهـاربخشـی آوازی 4. عضو بمتر بلافاصله پس از سُپرانو در برخی خانوادههای سازی
خروالعصافیرلغتنامه دهخداخروالعصافیر. [ خ ِرْوُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) نوع الطف اشنان . (یادداشت بخط مؤلف ). قسم کوچک اشنان است . رجوع به اشنان شود.
خوشانلغتنامه دهخداخوشان . [ خ َ ] (ع اِ) گیاهی است مانند سرمق الا انه الطف ورقاً و فیه حموضة و یؤکل . (منتهی الارب ). (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
ذوالجناحلغتنامه دهخداذوالجناح . [ ذُل ْ ج َ ] (اِخ ) نام اسپ حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام . و به یوم الطف حضرت او علیه السلام بر این اسپ برنشسته بود.
خوبترلغتنامه دهخداخوبتر. [ ت َ ] (ص تفصیلی ) بهتر. نیکوتر. اطیب . الطف : بهزار دل زمانه ببقا حریف بادت که زمانه را حریفی ز تو خوبتر نباید.خاقانی .
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) خضرمی . یکی از افراد جیش عمر سعد در یوم الطف . او پیراهن امام شهید را از تن مبارک او بیرون کشید و گویند بعلت برص مبتلا گشت .