الهیلغتنامه دهخداالهی . [ اِ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور در 9 هزارگزی جنوب باختری نیشابور. در جلگه واقع و معتدل است . سکنه ٔ آن 59 تن شیعه ٔ فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و ش
الهیلغتنامه دهخداالهی . [ اِ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرنو بالاولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، در 60 هزارگزی شمال باختر یوسف آباد. کوهستانی ومعتدل است . سکنه ٔ آن 144 تن شیعه ، و حنفی هستند و بفارسی سخن میگویند. آب
الهیلغتنامه دهخداالهی . [ اِ لا ] (اِخ ) شاعر عثمانی است و تاریخ ولادت و مرگ او معلوم نیست . (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).
الهیلغتنامه دهخداالهی . [ اِ لا ] (اِخ ) شاعر قرن دهم متوفی در 945 هَ . ق . او راست : خلاصةالاشعار. (از قاموس الاعلام ترکی ج 1). صاحب ریحانة الادب گوید: دور نیست که این الهی همان الهی اردبیلی (حسین ) باشد. رجوع به ریحانة الاد
الهیلغتنامه دهخداالهی . [ اِ لا ] (ص نسبی ) خدایی . ربانی . الوهی . مرکب از «اله »نام حق تعالی و یاء نسبت چنانکه در عبارت «حکم الهی اینچنین بود» و کسانی که این یا را از نفس کلمه دانند بخطا رفته اند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). منسوب به اله ، در ترکیباتی از قبیل حکمت الهی ، علم الهی ، احک
آلیاژalloyواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] فراوردهای فلزی که دارای دو یا چند عنصر بهصورت محلول جامد یا بهصورت مخلوطی از فازهای فلزی باشد [مهندسی بسپار] نوعی آمیختۀ (blend) بسپاری که معمولاً متشکل از دو بسپار متفاوت است که با هم همبلور شده یا بهنحوی سازگار هستند. هرچند بعضاً بهجای آمیخته نیز بهکار میرود
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند
آلیاژ زودگدازfusible alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی فلزی که بهآسانی و عموماً زیر دمای 100 درجه ذوب میشود و در دمای نسبتاً پایین شکلپذیری خوبی دارد
روانساز آلیاژیalloy fluxواژههای مصوب فرهنگستانپودری متشکل از عناصر واکنشدهنده با فلز پرکن، برای تهیۀ آلیاژ موردنظر در فلز جوش
آلیاژ حافظهدارmemory alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی که میتواند پس از تغییر شکل، براثر حرارت یا عوامل دیگر فیزیکی، به شکل اولیۀ خود برگردد یا خواص تغییریافتۀ خود را بازیابد
الهیتلغتنامه دهخداالهیت . [ اِ لا هی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) معبودیت . (ناظم الاطباء). الهیة. الوهیة. خدایی . خدا بودن : جهان متفق بر الهیتش . (بوستان ).رجوع به الهیة و الوهیة شود.
الهیهلغتنامه دهخداالهیه . [ اِ لا هی ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان در 2500گزی باختر صحنه ، کنار شوسه ٔ کرمانشاهان . دشت و سردسیراست . سکنه ٔ آن 150 تن شیعه هستند و به لهجه ٔ کردی سخن میگویند. آب آن ا
الهیاتلغتنامه دهخداالهیات . [ اِ لا هی یا] (ع اِ) ج ِ اِل̍هیَّة. رجوع به الهیة شود. || آنچه مربوط به «اله » باشد. مباحث و مسائل علم الهی که یکی از فنون حکمت است . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || حکمت الهی (بمعنی اعم ). حکمت مابعدالطبیعه . علم اعلی (عقل و آثار آن در عالم جسمانی و روحانی . واجب
الهی اردبیلیلغتنامه دهخداالهی اردبیلی . [ اِ لا ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) حسین بن خواجه شرف الدین عبدالحق ملقب به کمال الدین و متخلص به الهی . از اهل اردبیل است . در اوایل جوانی نزد سلطان حیدر صفوی بود و از طرف وی به شیراز و خراسان رفت . پیش جلال الدین دوانی و امیر غیاث الدین شیرازی و امیر جمال الدین عطأاﷲ
الهی شیرازیلغتنامه دهخداالهی شیرازی . [ اِ لا ی ِ شی ] (اِخ ) شاعر بود. تاریخ زندگی او معلوم نیست و شعرش سست است . رجوع به مقالات الشعراء و فرهنگ سخنوران شود.
الهی اردبیلیلغتنامه دهخداالهی اردبیلی . [ اِ لا ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) از سخنوران قرن سیزدهم هجری متوفی 1296 هَ . ق . اشعارش بزبان ترکی است . (حدیقة الشعراء، از دانشمندان آذربایجان ). و رجوع به الذریعة ذیل دیوان حکیم الهی اردبیلی شود.
الهی اسدآبادیلغتنامه دهخداالهی اسدآبادی . [ اِ لا ی ِ اَ س َ ](اِخ ) میرصدرالدین . شاعر اوایل قرن یازدهم . وی بسال 1009 هَ . ق . در حال حیات بود. (سفینه ٔ خوشگو، از فرهنگ سخنوران ). و رجوع به بهترین اشعار پژمان شود.
حدیث الهیلغتنامه دهخداحدیث الهی . [ ح َ ث ِ اِ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حدیث قدسی . رجوع به حدیث قدسی شود.
چقاالهیلغتنامه دهخداچقاالهی . [ چ َ اِ لا ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 12 هزارگزی خاور کوزران ، کنار رودخانه ٔ مرک واقع است . دشت و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از سراب میرعزیزی . محصولش غلات ، ح
خواهش الهیلغتنامه دهخداخواهش الهی . [ خوا / خا هَِ ش ِ اِ لا] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رضای حق . (ناظم الاطباء).