امتزاجلغتنامه دهخداامتزاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آمیخته شدن . (مصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آمیخته شدن چیزی بچیزی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || (اِمص ) آمیزش . آمیختگی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). اختلاط. (ناظم الاطباء) : با
امتزاجفرهنگ فارسی عمید۱. آمیخته شدن؛ آمیخته شدن چیزی با چیز دیگر؛ آمیختگی.۲. (شیمی) ترکیب شدن دو یا چند جسم با یکدیگر بهطوریکه جسم ترکیبشده شبیه هیچیک از اجسام تشکیلدهندۀ خود نباشد و جدا کردن جسمهای آمیختهشده ممکن نباشد.
امتزاج دادنلغتنامه دهخداامتزاج دادن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) اختلاط دادن . درآمیختن . رجوع به امتزاج شود.
اختلاط و امتزاجلغتنامه دهخدااختلاط و امتزاج . [اِ ت ِ طُ اِ ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح ریاضیات ) عملی است که برای دو مقصود ذیل جاری کنند: اول آنچه بخواهند قیمت متوسطه ٔ چند چیز بهم آمیخته را معلوم کنند و دوم آنکه مشخص کنند اندازه ٔ چند چیز آمیختنی را بر وجهی که شیئی ممزوج قیمت مشخصی پیدا کند.
اختلاط و امتزاجلغتنامه دهخدااختلاط و امتزاج . [اِ ت ِ طُ اِ ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح ریاضیات ) عملی است که برای دو مقصود ذیل جاری کنند: اول آنچه بخواهند قیمت متوسطه ٔ چند چیز بهم آمیخته را معلوم کنند و دوم آنکه مشخص کنند اندازه ٔ چند چیز آمیختنی را بر وجهی که شیئی ممزوج قیمت مشخصی پیدا کند.
امتزاج دادنلغتنامه دهخداامتزاج دادن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) اختلاط دادن . درآمیختن . رجوع به امتزاج شود.
اختلاط میاناییinterface mixingواژههای مصوب فرهنگستانآمیختگی دو مایع امتزاجناپذیر یا کمامتزاجپذیر در محل میانای آنها
fusionsدیکشنری انگلیسی به فارسیاتصالات، ادغام، ذوب، امتزاج، گداختگی، ترکیب و امتزاج، امیزش، ائتلاف یک شرکت با شرکت دیگر
fusionدیکشنری انگلیسی به فارسیهمجوشی، ادغام، ذوب، امتزاج، گداختگی، ترکیب و امتزاج، امیزش، ائتلاف یک شرکت با شرکت دیگر
امتزاج دادنلغتنامه دهخداامتزاج دادن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) اختلاط دادن . درآمیختن . رجوع به امتزاج شود.
اختلاط و امتزاجلغتنامه دهخدااختلاط و امتزاج . [اِ ت ِ طُ اِ ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح ریاضیات ) عملی است که برای دو مقصود ذیل جاری کنند: اول آنچه بخواهند قیمت متوسطه ٔ چند چیز بهم آمیخته را معلوم کنند و دوم آنکه مشخص کنند اندازه ٔ چند چیز آمیختنی را بر وجهی که شیئی ممزوج قیمت مشخصی پیدا کند.