امهاللغتنامه دهخداامهال . [ اِ ] (ع مص ) زمان دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روزگار دادن . (تاریخ بیهقی ). مهلت و فرصت دادن . (غیاث اللغات ). مدت دادن . معوق گذاشتن . تمهیل کردن . تمدید مدت کردن . درنگی دادن . (یادداشت مؤلف ). انظار. (از اقرب الموارد). د
امحاللغتنامه دهخداامحال . [ اِ] (ع مص ) خشک شدن شهر و زمین . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بخشک سالی رسیدن مردم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بقحط و خشکسالی رسیدن . (از تاج المصادر بیهقی ) (از آنندراج ). بقحط سالی رسیدن . (مصادر زوزنی ).
امعاللغتنامه دهخداامعال . [ اِ ] (ع مص ) شتابانیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتابانیدن و بی آرام ساختن . (از اقرب الموارد). گویند: امعلنی عن الحاجة؛ ای اعجلنی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
درنگی دادنلغتنامه دهخدادرنگی دادن . [ دِ رَ دَ ] (مص مرکب ) مهلت دادن . امهال . (یادداشت مرحوم دهخدا). || تأخیر. تأخیر کردن . ابطاء. (ترجمان القرآن جرجانی ).
درنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ، وقفه، تنفس [در جلسه]، آنتراکت، مهلت، فاصله، فترت، وقت، زمان، صبر، مقاومت، فروکش، آرامش موقت، آرامش قبلازطوفان گشایش، فرج تأمل، تعلل، تأخیر امهال، مهلت دادن
امآقلغتنامه دهخداامآق .[ اِم ْ ] (ع مص ) اِماق . در مأقة درآمدن و هُکّه زده شدن مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در حدیث آمده : ما لم تضمروا الاماق ؛ که مراد غیظ و گریستن است و گفته اند مراد از آن غدر و عهدشکنی است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اِماق بر وزن کتاب نیز آمده و آن مخفف
انظارلغتنامه دهخداانظار. [ اِ ](ع مص ) گوش دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گوش داشتن . (آنندراج ). اصغاء. (یادداشت مؤلف ). || در پس انداختن و زمان دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بتأخیر انداختن و مهلت دادن . (از اقرب الموارد). مهلت دادن . (ترجمان القرآن جرجانی ). زمان دادن . (تاج
نظرةلغتنامه دهخدانظرة. [ ن َ ظِ رَ ] (ع اِ) مهلت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (مهذب الاسماء). درنگی در امور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تأخیر و امهال . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). درنگی و تأخیر در کارها. (ناظم الاطباء). نسئه . (یادداشت