اناقلغتنامه دهخدااناق . [ اَ ] (ترکی - مغولی ، اِ) ایناق . (فرهنگ فارسی معین ). ندیم . مقرب . مصاحب . (فرهنگ فارسی معین ، ذیل ایناق ): چون به آق خواجه قزوین رسید ارغابیتکچی برادر بوغدای ، تخت و تاج موروث و مکتسب مسخر شود در حضرت هیچ کس از تو اناق تر نباشد. (تاریخ غازانی ص <span class="hl" dir
حناقلغتنامه دهخداحناق . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حَنَق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). به معنی خشم و شدت خشم . رجوع به حنق شود.
حناکلغتنامه دهخداحناک . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حُنکَه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به حنکة شود. || رشته ٔ حنک بند. ریسمانی که بدان حنک بندند. || لبیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لواشه . (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه در کام ستور کنند. (مهذب الاسماء). || چوب یا دوال که میخهای پالان بوی است
عناکلغتنامه دهخداعناک . [ ع َ ] (ع اِ) ریگ توده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریگ و شن توده شده .
گیاهناکلغتنامه دهخداگیاهناک . (ص مرکب ) گیاه دار و دارای گیاه سبز. (ناظم الاطباء): اِعشاب ؛ گیاه ناک گردیدن جایی یعنی با سبزه و طراوت شدن . (از منتهی الارب ) (صراح اللغة). اصبحت الارض حیرة؛ سبز و گیاهناک شد زمین . اَبَشّت ِ الارض ؛ گیاهناک شد زمین . (منتهی الارب ).
اناقةلغتنامه دهخدااناقة. [ اَ / اِ ق َ ] (ع اِ) ریزه کاری ، گویندله اناقة و لیاقة. (ناظم الاطباء). || خوبی . حسن . || اعجاب . (یادداشت بخط مؤلف ).
اناقةلغتنامه دهخدااناقة. [ اَ / اِ ق َ ] (ع اِ) ریزه کاری ، گویندله اناقة و لیاقة. (ناظم الاطباء). || خوبی . حسن . || اعجاب . (یادداشت بخط مؤلف ).
شاناقلغتنامه دهخداشاناق . (اِخ ) از حکما و اطبای معروف هند بود و شرح حال او در عیون الانباء ابن ابی اصیبعه (ج 2 صص 32 - 33) مسطور و اسامی عده ای از تألیفات او در همان کتاب و در کتاب الفهرست ا
قره چاناقلغتنامه دهخداقره چاناق . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی جزء بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 16 هزارگزی خاور اردبیل و 5 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به آستارا. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 297<