انبارکلغتنامه دهخداانبارک . [ اَم ْ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش اهرم شهرستان بوشهر با 263 تن سکنه . آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرماست . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
انبرک لیزریlaser tweezersواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تلۀ لیزری که ریزاندامگانها و اندامکهای آنها را، بدون آسیب ظاهری، در شیئیِ ریزبین/ میکروسکوپ جابهجا میکند
انبارکشلغتنامه دهخداانبارکش . [ اَم ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کسی که جهت زراعت کود حمل می کند و می کشد. (ناظم الاطباء).
بافة انبارکاریhatch whip 1, up-and-down fallواژههای مصوب فرهنگستانبافهای که از طریق دارک یا دیرک یا هر یک از قرقرههای انبار برای جابهجایی کالا از آن استفاده میشود
انبارکشلغتنامه دهخداانبارکش . [ اَم ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کسی که جهت زراعت کود حمل می کند و می کشد. (ناظم الاطباء).