انباشتهلغتنامه دهخداانباشته . [ اَم ْ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پرکرده و ممتلی . (ناظم الاطباء).مملو. (شعوری ج 1 ورق 123 الف ). آکنده . انبارده . ممتلی . مشحون . مآن . غاص . (یادداشت مؤلف ) <span cla
انباشتهدیکشنری فارسی به انگلیسیcongeries, cramped, heap, hill, mass , pile, pocket, ruck, stack, stockpile, store
انباشته دیرحملcold deckواژههای مصوب فرهنگستانانباشتهای که پس از تخلیه در انبارگاه مدتی در آنجا نگهداری میشود
انباشته دیرحملcold deckواژههای مصوب فرهنگستانانباشتهای که پس از تخلیه در انبارگاه مدتی در آنجا نگهداری میشود
انباشته دیرحملcold deckواژههای مصوب فرهنگستانانباشتهای که پس از تخلیه در انبارگاه مدتی در آنجا نگهداری میشود