انبساطلغتنامه دهخداانبساط. [ اِم ْ ب ِ ] (ع مص ) گسترده و پهناور گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انتشار. (از اقرب الموارد). گسترده شدن . (آنندراج ). پهن واشدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). گشاده شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || گستاخ شدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
انبساطفرهنگ فارسی عمید۱. باز شدن؛ گسترده شدن؛ پهناور شدن.۲. گشادهرو شدن؛ گشادهرویی؛ شادی.۳. (فیزیک) افزایش ابعاد جسمی بدون تغییر در خواص آن، معمولاً در اثر افزایش حرارت.
انبساطلغتنامه دهخداانبساط. [ اِم ْ ب ِ] (از ع ، اِمص ) فراخی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سمت . (یادداشت مؤلف ). || گستاخی . (زمخشری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (تاریخ بیهقی ) : پادشاها بنده در حضرت برسم عرض داشت انبساطی می نماید بر امید رحمتت . <p class="au
عنیبساتلغتنامه دهخداعنیبسات . [ ع ُ ن َ ب ِ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر أعشی . (از معجم البلدان ).
قابل انبساطلغتنامه دهخداقابل انبساط. [ ب ِ ل ِ اِم ْ ب ِ ] (ص مرکب ) بسطپذیر.در مقابل قابل انقباض . رجوع به قابلیت انبساط شود.
قابلیت انبساطلغتنامه دهخداقابلیت انبساط. [ ب ِ لی ی َ ت ِ اِم ْ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) اتساع پذیری (اصطلاح فیزیک ). رجوع به قابل انبساط شود.
انبساط فزودنلغتنامه دهخداانبساط فزودن . [ اِم ْ ب ِ ف ُ دَ ](مص مرکب ) شادمانی بیش کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
درز انبساطexpansion jointواژههای مصوب فرهنگستاندرزی که در طراحی، بین قطعات بتنی و فولادی پیشبینی میشود و امکان انبساط آنها را فراهم کند
حرکت انبساطیلغتنامه دهخداحرکت انبساطی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ اِم ْ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) جنبش ، کشش ، گسترش که در دل و شریانها حاصل آید. مقابل حرکت انقباضی .
قابل انبساطلغتنامه دهخداقابل انبساط. [ ب ِ ل ِ اِم ْ ب ِ ] (ص مرکب ) بسطپذیر.در مقابل قابل انقباض . رجوع به قابلیت انبساط شود.
قابلیت انبساطلغتنامه دهخداقابلیت انبساط. [ ب ِ لی ی َ ت ِ اِم ْ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) اتساع پذیری (اصطلاح فیزیک ). رجوع به قابل انبساط شود.
انبساط فزودنلغتنامه دهخداانبساط فزودن . [ اِم ْ ب ِ ف ُ دَ ](مص مرکب ) شادمانی بیش کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
درز انبساطexpansion jointواژههای مصوب فرهنگستاندرزی که در طراحی، بین قطعات بتنی و فولادی پیشبینی میشود و امکان انبساط آنها را فراهم کند
انبساط فزودنلغتنامه دهخداانبساط فزودن . [ اِم ْ ب ِ ف ُ دَ ](مص مرکب ) شادمانی بیش کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
انبساط بیدرروadiabatic expansionواژههای مصوب فرهنگستانافزایش حجم سامانه بدون تبادل گرما با محیط پیرامون
قابل انبساطلغتنامه دهخداقابل انبساط. [ ب ِ ل ِ اِم ْ ب ِ ] (ص مرکب ) بسطپذیر.در مقابل قابل انقباض . رجوع به قابلیت انبساط شود.
قابلیت انبساطلغتنامه دهخداقابلیت انبساط. [ ب ِ لی ی َ ت ِ اِم ْ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) اتساع پذیری (اصطلاح فیزیک ). رجوع به قابل انبساط شود.
درز انبساطexpansion jointواژههای مصوب فرهنگستاندرزی که در طراحی، بین قطعات بتنی و فولادی پیشبینی میشود و امکان انبساط آنها را فراهم کند
بیضیوار انبساطexpansion ellipsoidواژههای مصوب فرهنگستانبیضیواری که طول محورهایش با ضریب انبساط طولی در شبکۀ بلور متناسب است
پیستون کمانبساطautothermic pistonواژههای مصوب فرهنگستانپیستونی آلومینیمی که برای کاهش انبساط حرارتی بدنۀ آن، بخش داخلی آن از فولاد ساخته میشود