انبیالغتنامه دهخداانبیا. [ اَم ْ ] (از ع ، اِ) ج ِ نبی ٔ. پیغمبران و وخشوران . (ناظم الاطباء).ج ِ نبی ّ : با معجز انبیا چه باشدزراقی و بازی دوالک ؟ ابوالفرج رونی .لا را ز لات بازندانی به کوی دین گر بی چراغ عقل روی راه انبیا.
انبیافرهنگ فارسی عمید۱. = نَبِیّ۲. بیستویکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱۲ آیه.⟨ انبیای اولوالعزم: پیغمبرانی که صاحب کتاب و شریعت مستقل بودند (نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، و محمد)؛ پیغمبران مرسل.
انبیافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب یا، اولیا صدیقان، شهیدان، خاصگان اندر اخص فرستادۀ حق، صاحب وحی، شیخ طبیب غیبی طبقات اولیا: ابدال، اوتاد، اخیار، ابرار اوج قلۀ تکامل انسانی
حنبالغتنامه دهخداحنبا. [ ح ِن ْ ن ِ با ] (اِخ ) نام ناحیتی از راذان واقع بسواد عراق . (یادداشت مرحوم دهخدا).
هنباءلغتنامه دهخداهنباء. [ هَم ْ / هَُ ن ْ ن َ ] (ع ص ) زن گول و نادان که در کار زیرکی و استادی کردن نتواند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هنبی شود.
انیبالغتنامه دهخداانیبا. [ اَ ] (هزوارش ، اِ) بلغت زند وپازند درخت مورد را گویند و برگ آن را در داروها بکار برند و بجای بای ابجد تای قرشت هم بنظر آمده است . (هفت قلزم ) (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). هزوارش ، انیتا و انیبا مصحف انیتا است . (از حاشیه ٔ برهان دکتر معین ).
انبالغتنامه دهخداانبا. [ اَم ْ ](اِ) همان عنباست و آن میوه ٔ درختی است هندی . درخت آن باندازه ٔ درخت گردو و ساق و برگش به ساق و برگ درخت گردو شبیه است . فقط در چین و هند می روید. انبا مانند بادام بزرگ عقابیه و برخی از آن مانند سیب مستدیر است . (از تذکره ٔ داود انطاکی ص <span class="hl" dir="l
انبیاشلغتنامه دهخداانبیاش . [ اِم ْ ] (ع مص ) مردن و منقبض گردیدن ؛ و هو لاینباش ؛ او نمی میرد و منقبض نمی گردد. (ناظم الاطباء). هو لاینباش ؛ یعنی نمی رمد و منقبض نمیگردد. (منتهی الارب ). نمی رمد و گرفته نمی شود. (شرح قاموس ). رمیدن ، و گویند گرفته شدن . (از اقرب الموارد).
انبیاءلغتنامه دهخداانبیاء. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نبی ٔ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ نبی ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (دهار). پادشاهان آل بویه که لقب شاهنشاه داشتند. این کلمه یعنی شاهنشاه را به کلماتی از جمله انبیاء اضافه می کردند ومی گفت
انبیاجلغتنامه دهخداانبیاج . [ اِم ْ ] (ع مص ) بسختیها و به بوائج رسیدن مردم و افتادن بر مردم سختیها، یقال انباجت علیهم بوائج . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).فرود آمدن سختی و حادثه بر کسی . (یادداشت مؤلف ).
انبیاصلغتنامه دهخداانبیاص . [ اِم ْ ] (ع مص ) پیشی گرفتن . || درگذشتن و کم شدن سایه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انقباض . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). و منه الحدیث : انه کان جالساً فی حجرة قد کاد ینباص عنه الظل . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
انبیاقلغتنامه دهخداانبیاق . [ اِم ْ ] (ع مص ) بلا و سختی رسیدن . (آنندراج ). رسیدن بر مردم سختی و بلا. (ناظم الاطباء). رسیدن سختی و بلا بر قوم . (ازمنتهی الارب ). داهیه بر مردم رسیدن . (از اقرب الموارد). || سختی وارد آوردن زمانه بر مردم . (ناظم الاطباء). بلا و سختی آوردن بر کسی زمانه . (آنندراج
انبیاشلغتنامه دهخداانبیاش . [ اِم ْ ] (ع مص ) مردن و منقبض گردیدن ؛ و هو لاینباش ؛ او نمی میرد و منقبض نمی گردد. (ناظم الاطباء). هو لاینباش ؛ یعنی نمی رمد و منقبض نمیگردد. (منتهی الارب ). نمی رمد و گرفته نمی شود. (شرح قاموس ). رمیدن ، و گویند گرفته شدن . (از اقرب الموارد).
انبیاءلغتنامه دهخداانبیاء. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نبی ٔ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ نبی ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (دهار). پادشاهان آل بویه که لقب شاهنشاه داشتند. این کلمه یعنی شاهنشاه را به کلماتی از جمله انبیاء اضافه می کردند ومی گفت
انبیاجلغتنامه دهخداانبیاج . [ اِم ْ ] (ع مص ) بسختیها و به بوائج رسیدن مردم و افتادن بر مردم سختیها، یقال انباجت علیهم بوائج . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).فرود آمدن سختی و حادثه بر کسی . (یادداشت مؤلف ).
انبیاصلغتنامه دهخداانبیاص . [ اِم ْ ] (ع مص ) پیشی گرفتن . || درگذشتن و کم شدن سایه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انقباض . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). و منه الحدیث : انه کان جالساً فی حجرة قد کاد ینباص عنه الظل . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
انبیاقلغتنامه دهخداانبیاق . [ اِم ْ ] (ع مص ) بلا و سختی رسیدن . (آنندراج ). رسیدن بر مردم سختی و بلا. (ناظم الاطباء). رسیدن سختی و بلا بر قوم . (ازمنتهی الارب ). داهیه بر مردم رسیدن . (از اقرب الموارد). || سختی وارد آوردن زمانه بر مردم . (ناظم الاطباء). بلا و سختی آوردن بر کسی زمانه . (آنندراج