حنثرلغتنامه دهخداحنثر. [ ح َ ث َ ] (ع ص ) حنثری . مرد احمق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
عنترلغتنامه دهخداعنتر. [ ع َ ت َ ] (اِخ ) ابن شدادبن عمروبن معاویه ٔ عبسی . رجوع به عنترة (ابن شدادبن ...) شود.
عنترلغتنامه دهخداعنتر. [ ع َ ت َ / ع ُ ت َ / ع ُ ت ُ] (ع اِ) مگس یا خرمگس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خرمگس . (ناظم الاطباء). مگس و گویند مگس ازرق و کبودرنگ ، و یک دانه ٔ آن را عنترة گویند. (از اقرب الموارد). || پستانداری اس
انترجلغتنامه دهخداانترج . [ اُ ت ُ رُ] (اِ) یکی از انواع ترنج است که اترج نیز گویند. (از شعوری ج 1 ورق 144 ب ). ترنج . (از ناظم الاطباء).
انترسانلغتنامه دهخداانترسان . [ اَ ت ِ رِ ] (فرانسوی ، ص ) جالب . جالب توجه . شایان دقت . جاذب . (از فرهنگ فرانسه - فارسی سعید نفیسی ).
انترنلغتنامه دهخداانترن . [ اَ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) دانش آموز شبانه روزی . || کارآموز. کارورز. (فرهنگ فارسی معین ).
انترناسیونالیسملغتنامه دهخداانترناسیونالیسم . [ اَ ت ِ سی ُ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح سیاسی ، عقیده ٔ طرفداران اتحاد بین المللی ممالک جهان و ملتهای آنها. (از فرهنگ فارسی معین ، اعلام ). || مسلک طرفداران اتحاد بین المللی کارگران . (فرهنگ فارسی معین ، اعلام ).
بوزینهفرهنگ فارسی عمیدنوعی میمون کوچک دمدار با رانهای بیمو که در آسیا و افریقا زیست میکند؛ انتر؛ پهنانه؛ مهنانه؛ کبی؛ کپی؛ گپی.
پساکلغتنامه دهخداپساک . [ پ َ ] (اِ) بساک . عمار. اکلیل ریحان . تاجی که از گلها و اسپرغمها و ریاحین ساختندی و پادشاهان و بزرگان بروزهای عید و جشن ها و دیگر مردمان روز دامادی و یا بازگشتن از فتحی و ظفری بر سر زدندی : همه امیدش آنکه خدمت توبر سرش می نهدز بخت پساک
انترجلغتنامه دهخداانترج . [ اُ ت ُ رُ] (اِ) یکی از انواع ترنج است که اترج نیز گویند. (از شعوری ج 1 ورق 144 ب ). ترنج . (از ناظم الاطباء).
انترسانلغتنامه دهخداانترسان . [ اَ ت ِ رِ ] (فرانسوی ، ص ) جالب . جالب توجه . شایان دقت . جاذب . (از فرهنگ فرانسه - فارسی سعید نفیسی ).
انترنلغتنامه دهخداانترن . [ اَ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) دانش آموز شبانه روزی . || کارآموز. کارورز. (فرهنگ فارسی معین ).
انترناسیونالیسملغتنامه دهخداانترناسیونالیسم . [ اَ ت ِ سی ُ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح سیاسی ، عقیده ٔ طرفداران اتحاد بین المللی ممالک جهان و ملتهای آنها. (از فرهنگ فارسی معین ، اعلام ). || مسلک طرفداران اتحاد بین المللی کارگران . (فرهنگ فارسی معین ، اعلام ).
سانترلغتنامه دهخداسانتر. [ ت ِ ] (اِخ ) ژان باتیست (1658 -1717م .) نقاش فرانسوی که در تاریخ و تصویر مهارت داشت . وی در مانیی متولد شد. او در قصر ورسای و انوالید هنرنمائی کرده است .
سانترلغتنامه دهخداسانتر. [ ت ِ ] (اِخ ) آنتوان ژوزف (1752 - 1809م .) مرد انقلابی فرانسه است . در پاریس متولد شد. وی نهایت درستکار و معتدل و میانه رو بود. بسال 1792 و <span class="hl" dir="ltr"
سانترلغتنامه دهخداسانتر. [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) نژاد انسان وحشی ، زنده . اساس افسانه ها است مابین پلیون و اُسا در تسالی صورت بسیار قدیمی از موجود افسانه ای مرد نیمه تنه ایست که سوار بر اسب نیمه تنه شده او با یک حالت جنگجویانه و خشونت آمیز میرود تا عیش و خوشی پیریتوس پادشاه لاپیت را درهم ریزد.
سرکلانترلغتنامه دهخداسرکلانتر. [ س َ ک َ ت َ ] (اِ مرکب ) رئیس کلانتری . رئیس پلیس . (فرهنگ فارسی معین ).