انتساللغتنامه دهخداانتسال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فرزند شدن . (غیاث اللغات ). دارای نسل شدن . فرزنددار شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : چون عدو نبود جهاد آمد محال شهوت ار نبود نباشد انتسال . مولوی .چون بگیری شه رهی که ذوالجلال برگشاده ست
انتشاللغتنامه دهخداانتشال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بدست از دیگ برآوردن گوشت را بی کفگیر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).برکشیدن گوشت از دیگ و آنچه بدان ماند. (مصادر زوزنی ). خارج کردن گوشت را از دیگ برای خود و گرفتن آنرا. || گوشت استخوان را بسر دندانها بازگرفتن . (از اقرب الموارد). ||
انتصاللغتنامه دهخداانتصال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون افتادن پیکان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بیرون شدن پیکان [ از تیر ] . (از اقرب الموارد). || با یکدیگر تیر انداختن . (مصادر زوزنی ).
شهرهلغتنامه دهخداشهره . [ ش َ رَه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شهراه و شاهراه . شارع و راه بزرگ و وسیع. (ناظم الاطباء) : بر سر شهره ِ عجزیم کمر بربندیم رخت همت ز رصدگاه خطر بربندیم . خاقانی .جان از پی گرد موکب توبر شهره ِ ترکتاز بستیم .
شارعلغتنامه دهخداشارع . [ رِ ] (ع ص ، اِ) خانه ای که در آن بسوی راه نافذ باشد. (منتهی الارب ). بیت شارع ؛ ای قائم علی الطریق النافذ الذی یسلکه جمیعالناس . (اقرب الموارد). ج ، شوارع . (اقرب الموارد). || شاه راه . (مهذب الاسماء). راه بزرگ . (دهار) (منتهی الارب ). طریق . (اقرب الموارد). ج ، شوار