انتقاصلغتنامه دهخداانتقاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || کم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || گویند نقصه فانتقص .(از اقرب الموارد). بشکاف انگشتان آ
انتقاصفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) کم کردن . کم شمردن . 2 - (مص ل .) کم شدن ، ناقص شدن . 3 - (اِمص .) کمی ، نقصان .
انتقازلغتنامه دهخداانتقاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیمار نُقاز گردیدن گوسپند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مبتلا شدن گوسفند ببیماری نقاز. (از اقرب الموارد). بیمار نقاز گردیدن گوسپند، و نقاز بیماریی است ستور را شبیه طاعون که بحدوث آن برمیجهد چنانکه بمیرد. (از آنندراج ). || عطای خسیس دادن ، یقال انت
انتقاشلغتنامه دهخداانتقاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خار از پای برآوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (از اقرب الموارد). خار از تن بیرون کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || بر نگین نقش کردن فرمودن نقاش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فرمان دادن بنقاش که در نگین نق
انتکاسلغتنامه دهخداانتکاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سرنگون افتادن و نگونسار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). واژگون شدن . (غیاث اللغات ). نگونسار شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). سرنگون افتادن . (فرهنگ فارسی معین ). سرنگون شدن . (از اقرب الموارد).
انتکاشلغتنامه دهخداانتکاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون کشیدن گل و لای از چاه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لاروب کردن چاه . (یادداشت مؤلف ).
منتقصلغتنامه دهخدامنتقص . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) کم شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کم شده و ناقص و ناتمام . (ناظم الاطباء). || کم کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاص شود.
تکاثف گرفتنلغتنامه دهخداتکاثف گرفتن . [ ت َ ث ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) التصاق . انتقاص حجم جسم .تراکم و برهم فشردگی ذرات یک جسم بر یکدیگر. خلاف انبساط و تخلخل . برهم انباشته شدن بخاطر آرام گرفتن :تکاثف گرفت آب از آهستگی زمین سازور گشت از آن بستگی .نظامی .
رزیئةلغتنامه دهخدارزیئة. [ رَ ءَ ] (ع اِ) رَزیّة. مصیبت . (ناظم الاطباء) (صراح اللغة) (از اقرب الموارد). و رجوع به رزیت و رزایا شود. || عیب . (ناظم الاطباء). اصابة به انتقاص ، و به ادغام رَزیّة نیز گفته شود. ج ، رَزایا. (از اقرب الموارد). کمی . (از صراح اللغة). || آسیب . ج ، رَزایا. (ناظم الاط
دبوللغتنامه دهخدادبول . [ دُ ] (ع مص ) دبل . (منتهی الارب ). نیرو دادن زمین را به سرگین و مانند آن . || پیراستن هر چیز. || رسیدن حوادث و سختی : دبلته الدبول ؛ رسید او را حوادث و سختی . || بمعنی ثکلته الثکلی است ، یعنی گم کناد او را مادر او. (منتهی الارب ). || هو انتقاص حجم الجسم بسبب ماینفصل
استفراغلغتنامه دهخدااستفراغ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آغاز کردن کاری و سخنی را. || کشتن بچه ٔ نخستین شتر و گوسپند را. || توانائی خود در کاری بذل کردن . (منتهی الارب ). همه ٔ توانائی خویشتن کار بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || فراغت خواستن . (غیاث ). || (اصطلاح طب ) خروج فضول از بول و عرق و قی