انثیلغتنامه دهخداانثی . [ اُ ثا ] (ع اِ) ماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (مهذب الاسماء). ماده که در مقابل نر است . (از غیاث اللغات ). خلاف ذکر از هر چیزی . (از اقرب الموارد). زن . زنینه . (فرهنگ فارسی معین ). مادینه . (یادداشت مؤلف ). ج ، اِن
تبار پدرسوییpatrilineal descent,agnate, agnationواژههای مصوب فرهنگستانتباری که از جانب پدر تعیین میشود متـ . پدردودمانی patrilineage
حنطیلغتنامه دهخداحنطی . [ ح ِ ن ِ طی ی ] (ص ) گندم بسیارخورنده تا فربه شود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || منتفخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آماسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
انثیاللغتنامه دهخداانثیال . [ اِ ] (ع مص ) فروگرفتن مردم از هر جانب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ریخته شدن از هر طرف بر کسی . (از اقرب الموارد). فراهاریده شدن مردم از هر جای . (تاج المصادر بیهقی نسخه ٔ خطی کتابخانه لغت نامه ورق 232ب ). || ریخت
انثیانلغتنامه دهخداانثیان . [ اُ ث َ ] (ع اِ) بصیغه ٔ تثنیه ، دو خصیه . (ناظم الاطباء). هر دو خایه . (غیاث اللغات ). هردو خصیه . (از آنندراج ). || دو گوش . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) بجیله و قضاعه که دو قبیله اند از یمن . (ناظم الاطباء). و رجوع به انثیین شود.
انثیینلغتنامه دهخداانثیین . [ اُ ث َ ی َ ] (ع اِ) بصیغه ٔ تثنیه ، هر دو خایه . (غیاث اللغات ). هردو خصیه . (آنندراج ). دو خصیه . حذنتان . دوخایه . تخمها که از اعضاء رئیسه ٔ چهارگانه ٔ قدماست . (یادداشت مؤلف ): بوزنه بر چوب نشست از آن جانب که بریده بود انثیین او در شکاف چوب آویخته بود. (کلیله و
انثیاللغتنامه دهخداانثیال . [ اِ ] (ع مص ) فروگرفتن مردم از هر جانب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ریخته شدن از هر طرف بر کسی . (از اقرب الموارد). فراهاریده شدن مردم از هر جای . (تاج المصادر بیهقی نسخه ٔ خطی کتابخانه لغت نامه ورق 232ب ). || ریخت
انثیانلغتنامه دهخداانثیان . [ اُ ث َ ] (ع اِ) بصیغه ٔ تثنیه ، دو خصیه . (ناظم الاطباء). هر دو خایه . (غیاث اللغات ). هردو خصیه . (از آنندراج ). || دو گوش . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) بجیله و قضاعه که دو قبیله اند از یمن . (ناظم الاطباء). و رجوع به انثیین شود.
انثیینلغتنامه دهخداانثیین . [ اُ ث َ ی َ ] (ع اِ) بصیغه ٔ تثنیه ، هر دو خایه . (غیاث اللغات ). هردو خصیه . (آنندراج ). دو خصیه . حذنتان . دوخایه . تخمها که از اعضاء رئیسه ٔ چهارگانه ٔ قدماست . (یادداشت مؤلف ): بوزنه بر چوب نشست از آن جانب که بریده بود انثیین او در شکاف چوب آویخته بود. (کلیله و
اسفنج الانثیلغتنامه دهخدااسفنج الانثی . [ اِ ف َ جُل ْ اُ ثا ] (ع اِ مرکب ) اسفنج ماده . مقابل اسفنج الذکر. رجوع به اسفنج الذکر و تذکره ٔ ضریر ج 1 ص 46 و رجوع به اسفنج (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) شود.