انجیردنلغتنامه دهخداانجیردن . [ اَ دَ ] (مص ) سوراخ کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء)(فرهنگ سروری ) (فرهنگ فارسی معین ). سفتن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). تثقیب . (یادداشت مؤلف ).
انجیردانلغتنامه دهخداانجیردان . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش بستک شهرستان لار با 177 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و خرماست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).