انذارلغتنامه دهخداانذار. [ اِ ] (ع مص ) آگاه ساختن و ترسانیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نَذر. نُذر. نُذُر. نذیر. (منتهی الارب ) . آگاه ساختن و ترسانیدن از عواقب امری پیش از فرارسیدن آن . (از اقرب الموارد). بیم کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ). ترسانیدن و پند دادن . (غیاث اللغات ) (آ
انذاردیکشنری عربی به فارسیمشورتي , گوش بزنگ , هوشيار , مواظب , زيرک , اعلا م خطر , اژيرهوايي , بحالت اماده باش درامدن يا دراوردن
اندارلغتنامه دهخدااندار. [ اِ ] (اِ) سرگذشت و افسانه . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افسانه . (فرهنگ میر عضدالدوله انجو از غیاث اللغات ). سرگذشت و افسانه و داستان و قصه و حکایت . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : تلخ می آید ترا گفتار من خواب می
اندارلغتنامه دهخدااندار. [ اِ ] (ع مص ) برآوردن . اخراج . برآوردن از مال خود؛ اندر عنه من ماله کذا؛ برآورد آنقدر از مال خود. || افگندن . از شمار افگندن : اندر من الحساب کذا؛ این قدر از شمار افگند. (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیفکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || بشمشیر ا
انضارلغتنامه دهخداانضار. [ اِ ] (ع مص ) تازه روی گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تازه روی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || تازه روی شدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
اندار کلیلغتنامه دهخدااندار کلی . [ اَ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش سوادکوه شهرستان شاهی با 350 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ تیجون و محصول آن برنج ، غلات ،نیشکر و عسل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
نارالانذارلغتنامه دهخدانارالانذار. [ رُل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) از آتش های اعراب است و آن را برای بسیجیدن جنگ و فراهم کردن سپاه می افروختند. (از المنجد).
جرس الانذاردیکشنری عربی به فارسیهشدار , اگاهي از خطر , اخطار , شيپور حاضرباش , اشوب , هراس , بيم و وحشت , ساعت زنگي , از خطر اگاهانيدن , هراسان کردن , مضطرب کردن
بانذارلغتنامه دهخدابانذار. (ع اِ) آتشکده ٔ گبران . (مهذب الاسماء). چنین است در دو نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف و در یک نسخه ٔ خطی دیگر باندار آمده است .