انسجاملغتنامه دهخداانسجام . [ اِ س ِ ] (ع مص ) روان شدن اشک و جز آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : انسجم الدمع فانسجم و کذلک الماء. (ناظم الاطباء). روان شدن اشک و آب و جز آن . (آنندراج ). روان شدن آب و اشک . (تاج المصادر بیهقی ). روان شدن و ریخته شدن آب و اشک . (از اقرب الموارد). ری
انسجامفرهنگ فارسی عمید۱. منظم شدن و با هم جور شدن.۲. روان بودن کلام و عاری بودن آن از تعقید و تکلف و تصنع.۳. مستحکم شدن؛ استوار شدن؛ استواری.
انسجامcohesion 1, cohesivenessواژههای مصوب فرهنگستانوجود ارتباط صوری مناسب در جملات متن که با به کار بردن عناصر زبانی مانند حروف ربط و جز آن تأمین میشود
انسجامگراییcoherentismواژههای مصوب فرهنگستاندیدگاهی در معرفتشناسی مبتنی بر اینکه یک باور زمانی موجه است که به نظام منسجمی از باورها تعلق داشته باشد
عدم انسجامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت عدم انسجام، ناپیوستگی، جداییاجزا، فقدان ارتباط ارگانیک گسیختگی، عدم تداوم فروپاشی، تفکیک، تجزیه، پراکندگی، تفرق، اضمحلال، زوال گسیختگی، عدم اتحاد لیزی، نچسبی، صاف بودن پاشندگی، شکنندگی سیال بودن ◄ مایع، گاز
انسجامگراییcoherentismواژههای مصوب فرهنگستاندیدگاهی در معرفتشناسی مبتنی بر اینکه یک باور زمانی موجه است که به نظام منسجمی از باورها تعلق داشته باشد
انسجامگراییcoherentismواژههای مصوب فرهنگستاندیدگاهی در معرفتشناسی مبتنی بر اینکه یک باور زمانی موجه است که به نظام منسجمی از باورها تعلق داشته باشد
عدم انسجامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت عدم انسجام، ناپیوستگی، جداییاجزا، فقدان ارتباط ارگانیک گسیختگی، عدم تداوم فروپاشی، تفکیک، تجزیه، پراکندگی، تفرق، اضمحلال، زوال گسیختگی، عدم اتحاد لیزی، نچسبی، صاف بودن پاشندگی، شکنندگی سیال بودن ◄ مایع، گاز