انشواءلغتنامه دهخداانشواء. [ اِ ش ِ ] (ع مص ) بریان شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ).
عنصوةلغتنامه دهخداعنصوة. [ ع ُ / ع َ / ع ِ ص ُ وَ ] (ع اِ) گیاه اندک جای جای برآمده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گیاه و یا هر چیز اندک و پراکنده . (از اقرب الموارد). || موی پراکنده ، و اندک و پراکنده از هر چی
انساعلغتنامه دهخداانساع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نِسع. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ نِسعَة. (ناظم الاطباء). و رجوع به نسع و نسعة شود.
منشویلغتنامه دهخدامنشوی . [ م ُ ش َ ] (ع ص ) بریان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). بریان شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انشواء شود.
بریان شدنلغتنامه دهخدابریان شدن . [ ب ِرْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برشته شدن . کباب شدن . اِنشواء.(از تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). تقلّی . (از تاج المصادر بیهقی ). نُضج . (از دهار) : ز تیغ تو الماس بریان شودزمین روز جنگ تو گریان شود. فردوسی