انضباطلغتنامه دهخداانضباط. [ اِ ض ِ ] (ع مص ) سامان گرفتن . بنوا شدن . خوب نگاهداشته شدن . نظم داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) پیوستگی و مضبوطی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نظم و انتظام و ترتیب و درستی و عدم هرج و مرج . (ناظم الاطباء). سامان پذیری و آراستگی . || (اصطلاح نظامی ) پیروی کا
انضباطدیکشنری عربی به فارسیانضباط , انتظام , نظم , تاديب , ترتيب , تحت نظم و ترتيب در اوردن , تاديب کردن
انضباطفرهنگ فارسی عمید۱. رفتار دارای نظم و پیرو اصول معین.۲. (اسم) قاعده یا اصول حاکم بر فعالیتها در رفتارها.
انضباطdiscipline 1واژههای مصوب فرهنگستانقانون یا مجموعهقوانین حاکم بر رفتار یا فعالیت سربازان و دیگر نظامیان
انضباط اجتماعیواژهنامه آزادنظم دراجتماع یعنی درمردم. نظم اجتماعی مبین توقع های اساسی زندگی اجتماعی است. هر جامعه با هرنوع اعتقادها، سنت ها، گرایش های سیاسی و با هر سیستم حکومتی نیازمند داشتن نظم و ترتیب خاص برای اداره خود است. حتی جوامع اولیه انسان ها دارای نظم اجتماعی بوده است کمااینکه جنبه طبیعی این نظم را نمی توان نادیده گ