انقدلغتنامه دهخداانقد. [اَ ق َ ] (ع ن تف ) نقدتر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- انقد وجوه ؛ نقدترین پولها. (ناظم الاطباء).
انقدلغتنامه دهخداانقد. [ اَ ق َ ] (ع اِ) خارپشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- امثال :بات فلان بلیل انقد ؛ بدان جهت گویند که خارپشت همه ٔ شب را نخسبد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قنفذ. (یادداشت مؤلف ).|| سنگ پشت
حنقطلغتنامه دهخداحنقط. [ ح َ ق َ ] (ع اِ) نوعی از مرغان است یا دراج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
حنکثلغتنامه دهخداحنکث . [ ح َ ک َ ] (ع اِ) نباتی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نوعی از گیاه . (ناظم الاطباء).
آنکتلغتنامه دهخداآنکت . [ ک ِ ] (ضمیر + حرف ربط + ضمیر) مخفف آنکه ترا : آنکت کلوخ روی لقب کرد خوب کردایرا لقب گران نبود بر دل فغاک .منجیک .
انقذلغتنامه دهخداانقذ. [اَ ق َ ] (ع اِ) خارپشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به انقد و انقدان شود.
انقیضلغتنامه دهخداانقیض . [ اِ ] (ع اِ) بوی خوشی که بس خوش آیند باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بوی خوش . (از اقرب الموارد).
انقداحلغتنامه دهخداانقداح . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) آتش زدن . (ناظم الاطباء). آتش بیرون شدن از آتش زنه . (یادداشت مؤلف ).
انقدادلغتنامه دهخداانقداد. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) بریده شدن و شکافته گردیدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انشقاق . (ازاقرب الموارد). شکافته شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
انقدارلغتنامه دهخداانقدار. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) موافق شدن به اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به اندازه آمدن . (از اقرب الموارد). به اندازه شدن . (مصادر زوزنی ).
انقداعلغتنامه دهخداانقداع . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) بازایستادن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). استحیاء. (از اقرب الموارد). واایستیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
انقدانلغتنامه دهخداانقدان . [ اِ ق ِ ] (ع اِ) سنگ پشت . لاک پشت . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
انقذلغتنامه دهخداانقذ. [اَ ق َ ] (ع اِ) خارپشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به انقد و انقدان شود.
اسریلغتنامه دهخدااسری . [ اَ را ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سری . رونده تر: اسیر من الامثال و اسری من الخیال . (عقدالفرید ج 1 ص 121 حاشیه ). - امثال : اسری من الخیال ، اسری من ا
باخهلغتنامه دهخداباخه . [ خ َ / خ ِ ](اِ) کاسه پشت را گویند. (برهان ). کاسه پشت و لاک پشت را گویند که آنرا سنگ پشت میخوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا). جانور آبی است که بهندی کچهوه گویند و این لفظ ترکی است . (غیاث ). جانوریست آبی در غایت شهرت که آنرا سنگ پشت و ک
خارپشتلغتنامه دهخداخارپشت . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) جانوری است معروف . گویند مار افعی را می گیرد و سر به خود فرومی کشد و مارخود را چندان بر خارهای پشت او می زند که هلاک می شود و در زمین سوراخ کرده می ماند و بر پشت و دم آن مثل دوک خارها باشند. (آنندراج ) (برهان قاطع) (غیاث اللغة)(فرهنگ نظام ) (ناظم ا
انقداحلغتنامه دهخداانقداح . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) آتش زدن . (ناظم الاطباء). آتش بیرون شدن از آتش زنه . (یادداشت مؤلف ).
انقدادلغتنامه دهخداانقداد. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) بریده شدن و شکافته گردیدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انشقاق . (ازاقرب الموارد). شکافته شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
انقدارلغتنامه دهخداانقدار. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) موافق شدن به اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به اندازه آمدن . (از اقرب الموارد). به اندازه شدن . (مصادر زوزنی ).
انقداعلغتنامه دهخداانقداع . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) بازایستادن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). استحیاء. (از اقرب الموارد). واایستیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
انقدانلغتنامه دهخداانقدان . [ اِ ق ِ ] (ع اِ) سنگ پشت . لاک پشت . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نقدانقدلغتنامه دهخدانقدانقد. [ ن َ ن َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) پول حاضر و آماده که در حال داده شود. (ناظم الاطباء). || نقداً. به نقد. مقابل به نسیه .