انقضالغتنامه دهخداانقضا. [ اِ ق ِ ] (ع اِمص ) انقطاع . درگذشتگی . انتها. انجام . (از ناظم الاطباء). سرآمد. (یادداشت مؤلف ) : هیچکس از ایشان بیش از مدت حیات وفاننمود و بعد از انقضای عمر بکاری نیامد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ جعفر شعار ص 9)
انقضاءلغتنامه دهخداانقضاء. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) سپری شدن و نابود گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابود شدن و منقطع گردیدن . (از اقرب الموارد). بسرآمدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ). سپری شدن و بسرآمدن روزگار. (تاج المصادر بیهقی ). بسرآمدن مدت . (مصادر زوزنی ). گذشتن
تاریخ انقضاexpiry date, EXP, expiration dateواژههای مصوب فرهنگستانتاریخی که پس از آن دارو نباید مصرف شود
انقضاءلغتنامه دهخداانقضاء. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) سپری شدن و نابود گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابود شدن و منقطع گردیدن . (از اقرب الموارد). بسرآمدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ). سپری شدن و بسرآمدن روزگار. (تاج المصادر بیهقی ). بسرآمدن مدت . (مصادر زوزنی ). گذشتن
انقضابلغتنامه دهخداانقضاب . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) بریده شدن ستاره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انقطاع . (از اقرب الموارد). بریده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || از جای برافتادن ستاره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). انقضاب کوکب از مکان خود، انتقال آن . (ا
انقضاضلغتنامه دهخداانقضاض . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) افتادن دیوار. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیفتادن بنا. (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). افتادن بنا. (آنندراج ). || فرودآمدن مرغ و ستاره از هوا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).فرود آمدن مرغ بر چیزی .
انقضاعلغتنامه دهخداانقضاع . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) دور شدن و بعید گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دور شدن . (از اقرب الموارد).
انقضاضفرهنگ فارسی عمید۱. افتادن.۲. افتادن و فرود آمدن بنا.۳. فرود آمدن چیزی بر چیزی.۴. رفتن ستاره؛ فرو شدن ستاره.
اختیارنامة اروپاییEuropean optionواژههای مصوب فرهنگستاناختیارنامهای که تنها در تاریخ انقضا قابلیت اجرا دارد
انقضاءلغتنامه دهخداانقضاء. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) سپری شدن و نابود گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابود شدن و منقطع گردیدن . (از اقرب الموارد). بسرآمدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ). سپری شدن و بسرآمدن روزگار. (تاج المصادر بیهقی ). بسرآمدن مدت . (مصادر زوزنی ). گذشتن
انقضابلغتنامه دهخداانقضاب . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) بریده شدن ستاره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انقطاع . (از اقرب الموارد). بریده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || از جای برافتادن ستاره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). انقضاب کوکب از مکان خود، انتقال آن . (ا
انقضاض پذیرفتنلغتنامه دهخداانقضاض پذیرفتن . [ اِ ق ِ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) منهدم شدن . بیفتادن بنا : تا فنای همایون او مرجع مظلومان شده است بنای ظلم به صرصر عدل انهدام و انقضاض پذیرفته است . (سندبادنامه صص 133-134</s
انقضاضلغتنامه دهخداانقضاض . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) افتادن دیوار. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیفتادن بنا. (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). افتادن بنا. (آنندراج ). || فرودآمدن مرغ و ستاره از هوا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).فرود آمدن مرغ بر چیزی .
انقضاعلغتنامه دهخداانقضاع . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) دور شدن و بعید گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دور شدن . (از اقرب الموارد).
تاریخ انقضاexpiry date, EXP, expiration dateواژههای مصوب فرهنگستانتاریخی که پس از آن دارو نباید مصرف شود