انقضاضلغتنامه دهخداانقضاض . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) افتادن دیوار. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیفتادن بنا. (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). افتادن بنا. (آنندراج ). || فرودآمدن مرغ و ستاره از هوا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).فرود آمدن مرغ بر چیزی .
انقضاضفرهنگ فارسی عمید۱. افتادن.۲. افتادن و فرود آمدن بنا.۳. فرود آمدن چیزی بر چیزی.۴. رفتن ستاره؛ فرو شدن ستاره.
انقضاضفرهنگ فارسی معین(اِ قِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - افتادن به سرعت (بنا و غیره ) 2 - رفتن ستاره ، سقوط سریع ستاره ؛ ج . انقضاضات .
انقدادلغتنامه دهخداانقداد. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) بریده شدن و شکافته گردیدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انشقاق . (ازاقرب الموارد). شکافته شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
انقضاض پذیرفتنلغتنامه دهخداانقضاض پذیرفتن . [ اِ ق ِ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) منهدم شدن . بیفتادن بنا : تا فنای همایون او مرجع مظلومان شده است بنای ظلم به صرصر عدل انهدام و انقضاض پذیرفته است . (سندبادنامه صص 133-134</s
انقضاض پذیرفتنلغتنامه دهخداانقضاض پذیرفتن . [ اِ ق ِ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) منهدم شدن . بیفتادن بنا : تا فنای همایون او مرجع مظلومان شده است بنای ظلم به صرصر عدل انهدام و انقضاض پذیرفته است . (سندبادنامه صص 133-134</s
انحرادلغتنامه دهخداانحراد. [ اِ ح ِ ] (ع مص ) افتادن ستاره ، یقال : انحرد النجم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انحراد نجم ؛ انقضاض نجم . (از اقرب الموارد). || تنها شدن . انفراد. (از اقرب الموارد).
انکدارلغتنامه دهخداانکدار. [ اِ ک ِ ] (ع مص ) شتافتن و نیک دویدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شتافتن و انقضاض . (از اقرب الموارد). نیک بدویدن . (تاج المصادر بیهقی ). || فروریخته شدن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). فروریخته شدن . (تاج المصادر بیهق
بیفتادنلغتنامه دهخدابیفتادن . [ ی ُ دَ ] (مص ) افتادن . سقوط. تساقط. (یادداشت مؤلف ). خواء. نوء. تساقط. وجوب . (ترجمان القرآن ) : چو بگسست زنجیر بی توش گشت بیفتاد زان درد و بیهوش گشت . فردوسی .رجوع به افتادن شود.- <span class="hl
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمدبن
رفتنلغتنامه دهخدارفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ) (
انقضاض پذیرفتنلغتنامه دهخداانقضاض پذیرفتن . [ اِ ق ِ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) منهدم شدن . بیفتادن بنا : تا فنای همایون او مرجع مظلومان شده است بنای ظلم به صرصر عدل انهدام و انقضاض پذیرفته است . (سندبادنامه صص 133-134</s