انوثتلغتنامه دهخداانوثت . [ اُ ث َ ] (ع مص ) زن بودن . مادگی : این کسوت انوثت که در من پوشانیدی بذکورت بدل گردانی . (سندبادنامه ص 254).
انوثیتلغتنامه دهخداانوثیت . [ اُ ثی ی َ ] (ع مص ) زن شدن و ماده بودن . مؤلف غیاث نویسد، انوثیت غلط است و انوثت بدون یاء تحتانی صحیح بخلاف رجولیت که مصدر جعلی است چرا که رجل اسم جامد است و انثی مشتق است از انوثت لیکن چون انوثیت هم در کلام ثقات واقع شده استعمالش جایز باشد. (غیاث اللغات ) <span c
حناطتلغتنامه دهخداحناطت . [ ح ِ طَ ] (ع مص ) گندم فروشی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || حنوطفروشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به حناطة شود.
عنتوتلغتنامه دهخداعنتوت . [ ع ُ ] (ع اِ)خشک شده ٔ گیاه نصی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). خشک از گیاه خَلی ̍. (از اقرب الموارد). || کوهی است باریک در دشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوهی است باریک در صحرا. (از اقرب الموارد). || نخستین از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اق
انتاضلغتنامه دهخداانتاض . [ اِ ] (ع مص ) پاره کردن پوست خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره کردن پوست چنانکه قرحه آنگاه که بشکافدیا غنچه آنگاه که بشکفد. (یادداشت مؤلف ). || انتض العرجون (و هو ضرب من الکماة)؛ اذا کان یتقشر من اعالیه و یقال هو ینتض عن نفسه کما تنتض الکماة الک
انتیاطلغتنامه دهخداانتیاط. [ اِ ] (ع مص ) همراه بردن شتر کسی را تا خواربار آرد جهت وی . || درآویخته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تعلق . (از اقرب الموارد). || دور گردیدن جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دور شدن از چیزی . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) .
انوثیتلغتنامه دهخداانوثیت . [ اُ ثی ی َ ] (ع مص ) زن شدن و ماده بودن . مؤلف غیاث نویسد، انوثیت غلط است و انوثت بدون یاء تحتانی صحیح بخلاف رجولیت که مصدر جعلی است چرا که رجل اسم جامد است و انثی مشتق است از انوثت لیکن چون انوثیت هم در کلام ثقات واقع شده استعمالش جایز باشد. (غیاث اللغات ) <span c
منتقللغتنامه دهخدامنتقل . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) از جایی به جایی رونده . (غیاث ) (آنندراج ). از جایی به جایی شونده . (ناظم الاطباء). نقل شونده . انتقال یابنده . جابجاشونده .- منتقل ٌالیه ؛ (اصطلاح فقه ) کسی که در عقد یا ایقاعی ، مالی به او منتقل می شود ناقل همان ما