انگلغتنامه دهخداانگ . [ اَ ] (اِ) ممر آب را گویند که کوزه گران از سفال سازند و بجهت مرور کردن آب بهم وصل کنند. (برهان قاطع). لوله ای که از سفال سازند و در آبراهه چندین عدد آن را بهم وصل کنند و درزهای آنها را با پیه دارو و آهک محکم بگیرند تا آب بزمین فرو نرود. (ناظم الاطباء). آنرا گنگ و منگ ن
انگفرهنگ فارسی عمید۱. نشانی و علامت یک بنگاه که بر روی محمولههای تجاری نوشته میشود.۲. [مجاز] تهمت.۳. (قید) [عامیانه] مستقیم؛ درست: انگ آمد جلویِ من نشست.
آییننامۀ بینالمللی امنیت کشتیها و تسهیلات بندریinternational ship and port facility codeواژههای مصوب فرهنگستانآییننامهای که سازمان بینالمللی دریانوردی برای تأمین و ارتقای امنیت کشتیها و تسهیلات بندری تدوین کرده و لازمالاجراست اختـ . آییننامۀ باکوب ISPS code
عین انیلغتنامه دهخداعین انی . [ع َ ن ِ اُ نا ] (اِخ ) موضعی است . (از منتهی الارب ). وظاهراً همان «عین انا» است . رجوع به عین انا شود.
پهنگلغتنامه دهخداپهنگ . [ پ َ هََ ] (اِخ ) (نهر...) بعد از رود پراق بزرگترین رود شبه جزیره ٔ ملاقه میباشد، و درشمال غربی مملکتی مسمی بهمین اسم از سه منبع سرچشمه گرفته از وسط آن کشور بسوی جنوب شرقی و آنگاه بطرف مشرق روان میشود و از وسط پایتخت کشور عبور میکند و بدریای چین وارد میگردد، و طول مجر
پهنگلغتنامه دهخداپهنگ . [ پ َ هََ ] (اِخ ) پکان . نام قصبه ٔ مرکز تجارت در هند وچین ، در جنوب شرقی شبه جزیره ٔ ملاقه کنار نهری بهمین نام ، و در 20 هزارگزی طرف فوقانی مصب نهر مذکور و آن مرکز حکومتی اسلامی و مستقل بهمین اسم میباشد. (قاموس الاعلام ترکی ).
انگلآشیانی،انگللانهایnest parasitism,brood parasitism,breeding parasitismواژههای مصوب فرهنگستاننوعی زندگی انگلی که در آن پرنده تخم خود را در آشیانة پرندهای از گونة دیگر میگذارد و پرندة میزبان بعداً از جوجه نگهداری میکند
انگبینلغتنامه دهخداانگبین . [ اَ گ َ / گ ُ ] (اِ) عسل . شهد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (دهار). ختم . خو. دبس . ضحک . طریم . عسل . لئم . لعاب النحل . مزج . مجاج . مجاج النحل نسیلة. (از منتهی الارب ). نوش . شهد. ثواب . ابلیم . ظی ّ. ظیّان . سلوی . محلب . محران
انگشتلغتنامه دهخداانگشت . [اَ گ ُ ] (اِ) هریک از اجزای متحرک پنجگانه ٔ دست و پای انسان . (از فرهنگ فارسی معین ). اصبع. شنترة. (از منتهی الارب ). اصبوع . کلک .بنان . (یادداشت مؤلف ). بنانة. اَنگُل : که کس در جهان مشت ایشان ندیدبرهنه یک انگشت ایشان ندید. <p c
انگورلغتنامه دهخداانگور. [ اَ ] (اِ) میوه ٔ رز. میوه ٔ مو. این میوه بصورت یک خوشه ٔ مرکب از دانه هاست که هریک را حبه یا دانه ٔ انگور گویند و آنها بشکل کروی ، بیضوی ، تخم مرغی برنگها و به اندازه های مختلف اند. (فرهنگ فارسی معین ). عنب . در خبر است که آدم و حوااول چیزی که در بهشت تناول کردند انگ
انگورانلغتنامه دهخداانگوران . [ اَ ] (اِخ ) دهی از بخش ماه نشان شهرستان زنجان است که 488 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ قشلاجوق و محصول آنجا غلات ، و میوه است . این ده مرکز دهستانی به همین نام است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2</spa
انگورانلغتنامه دهخداانگوران . [ اَ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است که 393 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا خرما و غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
دانگلغتنامه دهخدادانگ . (اِ) شش یک چیزی . سدس چیزی . یک قسمت از شش قسمت چیزی . دانگی . دانق . (زمخشری ). یک بخش از شش بخش چیزی . یک ششم چیزی . یک حصه از شش حصه ٔ چیزی :- پنج دانگ از ششدانگ ؛ پنج ششم آن . پنج سدس آن .- چهاردانگ از ششدانگ </span
دانگلغتنامه دهخدادانگ . (اِخ ) یکی از شش قسمت شش ناحیه که بلوکی از چهارده بلوک قشقائی است و پنج ناحیه ٔ دیگر: پادنا. حنا. سمیرم . فلرد. واردشت است و همه ٔ شش ناحیه 24 قریه دارد. (جغرافیای غرب ایران ص 109).
درانگلغتنامه دهخدادرانگ . [ ] (اِخ ) زرنگ . سرزمین سیستان و مردم ایران . (از ایران باستان ج 2 ص 1685). درنگیانا.
دودانگلغتنامه دهخدادودانگ . [ دُ ] (اِ مرکب ) ثلث . (دهار) (ملخص اللغات ). سه یک . یک سوم . (یادداشت مؤلف ). دو قسمت از شش قسمت چیزی .- دودانگ خواندن ؛ نرم و آهسته خواندن .
پولاد چنگ سانگلغتنامه دهخداپولاد چنگ سانگ . [ ] (اِخ ) (امیر...) پولادچینگ سانگ . سفیر قاآن در دربار کیخاتوخان . صدر جهان با مشاوره ٔ او به تهیه ٔ چاو و رائج کردن آن بجای پول طلا و نقره پرداخت . (تاریخ مغول عباس اقبال ص 249). در زمان غازان خان عده ای از کودکان مغول که