انگاریلغتنامه دهخداانگاری . [ اَ / اِ ] (ق ) انگار. گویی : انگاری باران می آید. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به انگار شود.
اناریلغتنامه دهخدااناری . [ اَ ] (اِ مرکب ) منسوب به انار. || رنگی مانندرنگ انار یا رنگی که از پوست انار فراهم می آورند.
انگاریدنلغتنامه دهخداانگاریدن . [ اَ / اِ دَ ] (مص ) تصور کردن و پنداشتن و گمان بردن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندیشه بردن . (ناظم الاطباء) : عاشقی خواهی که تا پایان بری پس بباید ساخت با هر ناپسندزشت باید دید و
انگاریدهلغتنامه دهخداانگاریده . [ اَ / اِ دَ / دِ ] (ن مف ) تصورشده . پنداشته . و رجوع به انگاریدن و انگاردن و انگار و انگارده و انگاشتن شود.
انگاریدنفرهنگ فارسی عمید= انگاشتن: ◻︎ چو باد در قفس انگار کار دولت خصم / از آنکه دیر نپاید چو آب در غربال (انوری: ۲۸۲)
انگاریدنلغتنامه دهخداانگاریدن . [ اَ / اِ دَ ] (مص ) تصور کردن و پنداشتن و گمان بردن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندیشه بردن . (ناظم الاطباء) : عاشقی خواهی که تا پایان بری پس بباید ساخت با هر ناپسندزشت باید دید و
انگاریدهلغتنامه دهخداانگاریده . [ اَ / اِ دَ / دِ ] (ن مف ) تصورشده . پنداشته . و رجوع به انگاریدن و انگاردن و انگار و انگارده و انگاشتن شود.
انگاریدنفرهنگ فارسی عمید= انگاشتن: ◻︎ چو باد در قفس انگار کار دولت خصم / از آنکه دیر نپاید چو آب در غربال (انوری: ۲۸۲)
خطاپذیرانگاریfallibilismواژههای مصوب فرهنگستاندیدگاهی در معرفتشناسی مبتنی بر اینکه هر باور، نظریه، دیدگاه و آموزهای ممکن است خطا از کار درآید و هیچ توجیهی قاطعنیست
خودبیمارانگاریhypochondriasis, hypochondriaواژههای مصوب فرهنگستاناختلالی جسمینمود (somatoform) که مهمترین تظاهر آن نگرانی مفرط از وجود بیماری در خود است