انگاملغتنامه دهخداانگام . [ اَ ] (اِ) موسم . وقت . هنگام . (از برهان قاطع) (ازآنندراج ). هنگام و وقت . (ناظم الاطباء) : چه انگام سرسبزی تست و شهری سیه گشته زین ماتم ناگهانی . کمال اسماعیل (از انجمن آرا).ای به انگام شداید کرمت عدت من
آناملغتنامه دهخداآنام . (اِخ ) نام مملکتی بمشرق شبه جزیره ٔ هندوچین بوسعت 147 هزار کیلومتر مربع و 5600000 تن مردم . کرسی آن هوء و از شهرهای مهم ّ آن توران و محصول آن ابریشم و برنج باشد.
هناملغتنامه دهخداهنام . [ هَُ ] (اِ) به لغت زند و پازند به معنی اندام باشد که در برابر بی اندام است . (برهان ). مصحف هندام پهلوی به معنی اندام است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
هنگاملغتنامه دهخداهنگام . [ هََ ] (اِخ ) جزیره ای است از بخش قشم شهرستان بندرعباس . دارای 78 تن سکنه و آب آن ازچاه و باران است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
هنگامیلغتنامه دهخداهنگامی . [ هََ ] (ص نسبی ) ترجمه ٔ خلق الساعه است ، یعنی جانوری که درساعت موجود شود همچو پشه و مگس و مانند آن . (برهان ). ضد همیشگی است . (آنندراج ). به این معنی ظاهراً از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
انگامهلغتنامه دهخداانگامه . [ اَ / اِ م َ / م ِ ] (اِ) مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان . هنگامه . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان و هرجا که محل اجتماع باشد و بر محل جنگ نیز اطلاق کنند. (
انگامهلغتنامه دهخداانگامه . [ اَ / اِ م َ / م ِ ] (اِ) مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان . هنگامه . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان و هرجا که محل اجتماع باشد و بر محل جنگ نیز اطلاق کنند. (