اهتزازلغتنامه دهخدااهتزاز.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) درخشیدن ستاره به وقت فرو شدن . || جنبیدن . شتر به آواز حُدا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جنبانیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || جنبیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاظباء) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). جنبش کردن . (از
اهتزازفرهنگ فارسی عمید۱. جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود، مثلِ تکان خوردن بیرق و شاخۀ درخت.۲. [قدیمی] شادمانی کردن.
احتجازلغتنامه دهخدااحتجاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به حجاز درآمدن . (منتهی الارب ). به حجاز رفتن . (تاج المصادر). || فراهم گردیدن . مجتمع شدن . (منتهی الارب ). || در نیفه ٔ شلوار گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ). || احتجاز به اِزار؛ برمیان بستن ازار را. (منتهی الارب ). ازار بر میان بستن . (تاج المصادر)
اعتزازلغتنامه دهخدااعتزاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عزیز شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). و با حرف «باء» متعدی شود، یقال : اعتز بفلان ؛ ای عد نفسه عزیزة به . (منتهی الارب ) : وآن قلم اندر بنانش گه معز و گه مذل دشمنان
اعتزازفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) عزیز دانستن . 2 - (مص ل .) عزیز شدن . 3 - (اِمص .) عزت ، ارجمندی .
گلگون اهتزازلغتنامه دهخداگلگون اهتزاز. [ گ ُ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) اسبی که در جنبش و حرکت چون گلگون باشد. به روش گلگون . به دویدن گلگون : اعوجی کردار و دلدل قامت و شبدیزنعل رخش فرمان و براق اندام و گلگون اهتزاز.منوچهری .
حرکت اهتزازیلغتنامه دهخداحرکت اهتزازی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکت ارتعاشی . حرکت نوسانی . رجوع به این دو کلمه شود.
گلگون اهتزازلغتنامه دهخداگلگون اهتزاز. [ گ ُ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) اسبی که در جنبش و حرکت چون گلگون باشد. به روش گلگون . به دویدن گلگون : اعوجی کردار و دلدل قامت و شبدیزنعل رخش فرمان و براق اندام و گلگون اهتزاز.منوچهری .
گلگون اهتزازلغتنامه دهخداگلگون اهتزاز. [ گ ُ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) اسبی که در جنبش و حرکت چون گلگون باشد. به روش گلگون . به دویدن گلگون : اعوجی کردار و دلدل قامت و شبدیزنعل رخش فرمان و براق اندام و گلگون اهتزاز.منوچهری .