اهن و تلپلغتنامه دهخدااهن و تلپ . [ اِ هَِ ن ْ ن ُ ت ُ ل ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (درتداول عامه ) دم و دستگاه . شور وولوله . تبختر و تکبر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- با اهن و تلپ ؛ با تبختر هر چه تمامتر.- با اهن و تلپ تمام ، با کبری بسیار</span
آییننامۀ بینالمللی امنیت کشتیها و تسهیلات بندریinternational ship and port facility codeواژههای مصوب فرهنگستانآییننامهای که سازمان بینالمللی دریانوردی برای تأمین و ارتقای امنیت کشتیها و تسهیلات بندری تدوین کرده و لازمالاجراست اختـ . آییننامۀ باکوب ISPS code
هاهنلغتنامه دهخداهاهن . (اِخ ) (هان ) اتو. شیمیدان معاصر و کاشف معروف آلمانی که موفق به شکافتن اتم اورانیوم گشت و بدین سبب در سال 1944 م . به اخذ جایزه ٔ نوبل نائل شده وی در سال 1879 م . در فرانکفورت به دنیا آمد. در دانشگاهها
splutterدیکشنری انگلیسی به فارسیتقلا کردن، ترشح، صدای چلپ و چلوپ زیاد، اهن و تلپ کردن، اخ تف کردن، ترشح کردن
دم تنگ چاهنلغتنامه دهخدادم تنگ چاهن . [ دَ ت َ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان دارای 150 تن سکنه . آب آن از چشمه . صنایع دستی آنجا قالی و قالیچه و جوال و گلیم بافی . ساکنان از طایفه ٔ طیبی می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span
خراهنلغتنامه دهخداخراهن . [ خ َ هََ / هَِ ] (اِ) یک نوع رستنی باشد که بهندی بوهال گویند. (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع).
چناهنلغتنامه دهخداچناهن . [ چ َ هََ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین به معنی چنانهن . (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی زه و احسن و آفرین . و رجوع به چنانهن شود.
خار پیراهنلغتنامه دهخداخار پیراهن . [ رِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مخل و موذی است . (آنندراج ) : خار پیراهن فانوس شود رشته ٔ شمعجا به هر بزم که آن آتش سوزان دارد.فطرت (از آنندراج ).