اهونلغتنامه دهخدااهون . [ اَهَْ وَ ] (ع ص ) آسان و نرم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). آسان . هین . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || (اِ) روز دوشنبه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). در جاهلیت روز دوشنبه را گفتند. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || (ن تف ) آسان تر.(غیاث
رمزگذاری همهیاهیچall-or-nothing encryption, AONواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رمزگذاری که در آن رمزگشایی بخشی از پیام بدون رمزگشایی کل آن ممکن نیست
چاهونلغتنامه دهخداچاهون . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 35 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 2 هزارگزی شمال راه مالرو دارزین به ساردوئیه واقع شده و 22 تن
احیونلغتنامه دهخدااحیون . [ ] (از یونانی ، اِ) در برهان قاطع این کلمه اخبون و اخیون آمده ولی در تحفه ٔ حکیم مؤمن تصریح شده که بحاء مهمله است . و آن کلمه ٔ یونانی و بمعنی رأس الأفعی است و ثمر گیاهی است شبیه بسر افعی وبی ساق و نبات او خشن و باریک و برگش از برگ ابوخلساو کاهو ریزه تر با رطوبتی
اعونلغتنامه دهخدااعون . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) یاری دهنده تر. مدددهنده تر. (یادداشت مؤلف ): اذا کان الحنطة قریب العهد بالطحن کان اسخن و اعون علی حبس البطن . (ابن البیطار).
اهوناءلغتنامه دهخدااهوناء. [ اَ هَْ وِ ] (ع اِ) ج ِ هَیّن .(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به هین شود.
اهون برلغتنامه دهخدااهون بر. [ اَ ب َ ] (ص مرکب ) آهون بر. نقب زننده و چاه جوی را گویند و بعربی نقاب خوانند و بضم بای ابجد هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). نقاب و معدنچی و چاهخوی . (ناظم الاطباء). رجوع به آهون شود.
آهوربرلغتنامه دهخداآهوربر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) در بعض فرهنگها به معنی نقاب آمده ، وآن مصحف آهون بر است . رجوع به آهون و آهون بُر شود.
آهون برلغتنامه دهخداآهون بر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) نقّاب . نقب زن . چاهجوی . کان کن : بدل درفکندی چنان چاک راکه میتین آهون بران خاک را.؟
اهون برلغتنامه دهخدااهون بر. [ اَ ب َ ] (ص مرکب ) آهون بر. نقب زننده و چاه جوی را گویند و بعربی نقاب خوانند و بضم بای ابجد هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). نقاب و معدنچی و چاهخوی . (ناظم الاطباء). رجوع به آهون شود.
اهوناءلغتنامه دهخدااهوناء. [ اَ هَْ وِ ] (ع اِ) ج ِ هَیّن .(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به هین شود.
داهونلغتنامه دهخداداهون . (اِ) بگفته ٔ شعوری در لسان العجم بمعنی داهول است که دام آهو باشد. (شعوری ج 1 ورق 422). اما مصحف داهول مینماید.
چاهونلغتنامه دهخداچاهون . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 35 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 2 هزارگزی شمال راه مالرو دارزین به ساردوئیه واقع شده و 22 تن
ماک -ماهونلغتنامه دهخداماک -ماهون . [ هَُ ] (اِخ ) (پاتریس کنت دو) دوک ماژانتا و مارشال فرانسوی که در سولی متولد شد (1808-1893م .) و در جنگهای کریمه با تصرف مالاکوف و در ایتالیا در فتح ماژانتا لیاقت خود را آشکارا ساخت . در سالهای <
لاهونلغتنامه دهخدالاهون . (اِخ ) شهری است به صعید مصر و مسجد یوسف الصدیق بدانجاست و هم سدّی که برای برگردانیدن آب به فیوم ساخته اند. (معجم البلدان ).
لاهونلغتنامه دهخدالاهون . (ع ص ، اِ) ج ِ لاهی . آنانکه بقصد به گناه مبتلی نشده باشند بل به غفلت و خطا. || کودکان گناه ناکرده . (منتهی الارب ).