اوبلغتنامه دهخدااوب . (ع اِ) سوی و جهت و این لغتی است در اوب بفتح همزه . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به اوب شود.
اوبلغتنامه دهخدااوب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ آئب . رجوع به آئب شود. || ابر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || باد.(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سرعت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).- امثال : الاوب اوب نعامة ؛ ای
چاپوبلغتنامه دهخداچاپوب . (ترکی ، اِ) کرباس . جامه ٔ کهنه وپاره که به ترکی چاپوت گویند. (شعوری ج 1 ص 329).
ایوبلغتنامه دهخداایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابن قاسم الرقی . یکی از نقله و مترجمین از سریانی به عربیست . از جمله ترجمه های او ترجمه ٔ ایساغوجی است . (ابن الندیم ).
ایوبلغتنامه دهخداایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) (568 هَ . ق .) نجم الدین . اولین از ملوک ایوبی بود. وی در قاهره درگذشت و در مدینه ٔ منوره دفن شد. رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 381 چ سوم شود.
ایوبلغتنامه دهخداایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) (603 - 647 هَ . ق .) ابن محمدبن ابی بکربن ایوب مکنی به ابوالفتوح و ملقب به نجم الدین ، ملک الصالح . از کبار ملوک ایوبی به مصر است . وی در قاهره متولد شد و در همانجا نشو و نما یافت و
ایوبلغتنامه دهخداایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) (994 - 1071 هَ . ق .) ابن احمد خلوتی . شیخ و بزرگ متصوفین بود. اصل وی از بقاع العزیزی در شام است . در این محل تولد و نشو و نما یافت و به دمشق درگذشت . به انواع علوم آشنا بود و شیخ ز
اوباءلغتنامه دهخدااوباء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وباء. (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به و باء شود.
اوباتولغتنامه دهخدااوباتو. [ اُو ] (اِخ ) هَوَتو. نام یکی از دهستانهای ششگانه ٔ بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . این دهستان در شمال بخش واقع شده و محدود است از طرف شمال به بخش تکاب از شهرستان مراغه ، از طرف خاور بدهستان قره تور، از باختر بدهستان تیلکوه و از جنوب بدهستان سارال . منطقه ٔ دهستان کوه
آموزش وببنیادweb-based training, Internet-based trainingواژههای مصوب فرهنگستانآموزشی که در آن محتوای آموزشی ازطریق وب به یادگیرنده تحویل میشود اختـ . آوب WBT
ژامنلغتنامه دهخداژامن . [م َ ] (اِخ ) آمادیس . نام شاعر فرانسوی ، متولد به شاورس (اوب ) شاگرد گزیده ٔ رونسار (1538-1585 م .).
اوباءلغتنامه دهخدااوباء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وباء. (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به و باء شود.
اوباتولغتنامه دهخدااوباتو. [ اُو ] (اِخ ) هَوَتو. نام یکی از دهستانهای ششگانه ٔ بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . این دهستان در شمال بخش واقع شده و محدود است از طرف شمال به بخش تکاب از شهرستان مراغه ، از طرف خاور بدهستان قره تور، از باختر بدهستان تیلکوه و از جنوب بدهستان سارال . منطقه ٔ دهستان کوه
مذاوبلغتنامه دهخدامذاوب . [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ مِذْوَبَة، به معنی مغرفة. (از اقرب الموارد). رجوع به مذوبة شود.
متجاوبلغتنامه دهخدامتجاوب . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص )جواب گوینده بعض مر بعض را. (آنندراج ). پاسخ دهنده مر یکدیگر را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاوب شود.
متناوبلغتنامه دهخدامتناوب . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) به نوبت گیرنده ٔ آب و جز آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). به نوبه . به نوبت .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناوب شود.
مجاوبلغتنامه دهخدامجاوب . [ م ُ وِ ] (ع ص ) با هم سخن گوینده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سخن گوینده . (ناظم الاطباء). || جواب دهنده و جواب ده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سائل . || عارض . (ناظم الاطباء).