اوتلغتنامه دهخدااوت . (فرانسوی ، اِ) نام ماه هشتم فرانسه میان ژوئیه و سپتامبر. اول آن تقریباً مطابق است با 14 مردادماه جلالی و دهم اسد، سی ویک روز است . (یادداشت مؤلف ). نام ماه هشتم از سال فرنگیان . (ناظم الاطباء).
مدیریت بر مبنای سرکشیmanagement by walking around, management by wandering about, management by walking about, MBWAواژههای مصوب فرهنگستانروشی در مدیریت که در آن بر حضور مستقیم و سرزدة مدیریت در امور کاری و گفتوگو با کارمندان تأکید میشود
نورتابabat-jour (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانچراغی معمولاً پایهدار که سرپوشی برای تنظیم نور داشته باشد
خط برآمدهhumped track, heaved trackواژههای مصوب فرهنگستانخطی با ناهمواریهایی در نیمرخ طولی که به دلیل تعمیر ناقص و نگهداری نامناسب یا تورم ناشی از یخبندان بستر ایجاد میشود
اطلاعات هزینههای محلیinformation about typical costsواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات مربوط به هزینههای اضافی احتمالی خرید کالاهای محلی و خدمات متداول در هر مقصد گردشگری
اوتیلغتنامه دهخدااوتی . [ ] (اِ) یک قسم آلتی از آهن که مانند اتو باآن لکه ٔ پارچه ها را میگیرند. (ناظم الاطباء). آهن گرم که بدان داغهای جامه دور و محو کنند. (آنندراج ).
اوتادلغتنامه دهخدااوتاد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَتَد. میخ ها. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ).- اوتاد ارض ؛ کوههای روی زمین : والجبال اوتاداً. (قرآن 7/78).- اوتاد بلاد ؛ رؤسا
اوتارلغتنامه دهخدااوتار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَتَر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). به معنی تارهای ساز و رودهای کمان . (غیاث اللغات از منتخب اللغة). زه ها. (نوروزنامه ). زه های کمان : گه از الحان مرغان گه ز اوتارخبر آرند ج
اوتاغلغتنامه دهخدااوتاغ . (ترکی ، اِ) اوتاق . خرگاه . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). خیمه ٔ بزرگ و سراپرده . (ناظم الاطباء). خانه و حجره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
اوتانلولغتنامه دهخدااوتانلو. (اِخ ) دهی است از دهستان تکاب بخش نوخندان شهرستان دره گز دارای 345 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود.
اوتیلغتنامه دهخدااوتی . [ ] (اِ) یک قسم آلتی از آهن که مانند اتو باآن لکه ٔ پارچه ها را میگیرند. (ناظم الاطباء). آهن گرم که بدان داغهای جامه دور و محو کنند. (آنندراج ).
اوتادلغتنامه دهخدااوتاد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَتَد. میخ ها. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ).- اوتاد ارض ؛ کوههای روی زمین : والجبال اوتاداً. (قرآن 7/78).- اوتاد بلاد ؛ رؤسا
اوتارلغتنامه دهخدااوتار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَتَر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). به معنی تارهای ساز و رودهای کمان . (غیاث اللغات از منتخب اللغة). زه ها. (نوروزنامه ). زه های کمان : گه از الحان مرغان گه ز اوتارخبر آرند ج
اوتاغلغتنامه دهخدااوتاغ . (ترکی ، اِ) اوتاق . خرگاه . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). خیمه ٔ بزرگ و سراپرده . (ناظم الاطباء). خانه و حجره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
اوتانلولغتنامه دهخدااوتانلو. (اِخ ) دهی است از دهستان تکاب بخش نوخندان شهرستان دره گز دارای 345 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود.
حفاوتلغتنامه دهخداحفاوت . [ ح َ وَ ] (ع مص ) مهربانی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مهربانی کردن . (منتهی الارب ). || مهربانی و مبالغه کردن در اکرام کسی و اظهار شادمانی کردن به او. (اقرب الموارد) : بمزید رأفت و حفاوت و مزایای اختصاص و قربت مخصوص می گردانید. (ترجمه ٔ
حلاوتلغتنامه دهخداحلاوت . [ ح َ وَ ] (ع مص ) حلاوة. شیرین گردیدن . شیرین شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندرسخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر. فرخی .بیازمای چو شاهان حلاوت و تلخی حلاوت لب معشوق و
زکاوتلغتنامه دهخدازکاوت . [ زَ / زِ وَ ](از ع ، اِمص ) دیانت . راستی . پارسائی . پاکی . عصمت . خلوص . صفا. حقیقت . || کیاست . ادراک . عقل . فراست . || عجله در کار و خدمت . (ناظم الاطباء). این کلمه در کتابهای معتبر لغت دیده نشده است .
شقاوتلغتنامه دهخداشقاوت . [ ش َ / ش ِ وَ ] (از ع ، اِمص ) نکبت و خواری و بدبختی و پریشانی . (ناظم الاطباء). بدبختی . (غیاث اللغات ). شقا. شقاء. شقو. شقوت . شقوة. عسر.شدت . سختی . نکبت . بداختری . مقابل سعادت . خلاف سعادت .نقیض سعادت . مقابل نیک اختری . (یادداش