اوتیلغتنامه دهخدااوتی . [ ] (اِ) یک قسم آلتی از آهن که مانند اتو باآن لکه ٔ پارچه ها را میگیرند. (ناظم الاطباء). آهن گرم که بدان داغهای جامه دور و محو کنند. (آنندراج ).
بازاک واقعیAOTE, actual oxygen tranfer efficiencyواژههای مصوب فرهنگستاندرصدی از اکسیژن هوا که در شرایط واقعی براثر هوادهی بهصورت محلول به آب منتقل شود متـ . بازده انتقال اکسیژن واقعی
بولاغ اوتیلغتنامه دهخدابولاغ اوتی . (ترکی ، اِ مرکب ) آب تره . رجوع به بولاغوتی و گیاه شناسی گل گلاب و کارآموزی داروسازی ص 190 شود.
بولاغ اوتیفرهنگ فارسی عمیدگیاهی خودرو از خانوادۀ ترهتیزک با گلهای کوچک سفید که مصرف دارویی دارد؛ جرجیر آبی؛ آبتره؛ علف چشمه؛ شاهی آبی.
بولاغ اوتیلغتنامه دهخدابولاغ اوتی . (ترکی ، اِ مرکب ) آب تره . رجوع به بولاغوتی و گیاه شناسی گل گلاب و کارآموزی داروسازی ص 190 شود.
بولاغ اوتیفرهنگ فارسی عمیدگیاهی خودرو از خانوادۀ ترهتیزک با گلهای کوچک سفید که مصرف دارویی دارد؛ جرجیر آبی؛ آبتره؛ علف چشمه؛ شاهی آبی.
بدنکلغتنامه دهخدابدنک . [ ب ُ دَ ] (اِ) جرجیر آبی که بترکی بولاق اوتی گویند. (ناظم الاطباء). پودنه . و رجوع به پودنه و جرجیر شود.
اشترپالغتنامه دهخدااشترپا. [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) علفی است که آنرا کاکوتی گویند و در عربی سعتر و در ترکی ککلک اوتی گویند. (شعوری ج 1 ص 143).
بیتفاوتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی اوتی، بیعلاقگی، بیخیالی، عدم کنجکاوی، اکراه، تهییجناپذیری، عدم فعالیت، غفلت، عدل، وسط راه باعث بیتفاوتی، عدم اهمیت
پدماوتیلغتنامه دهخداپدماوتی . [ ] (اِخ ) نام دختر راجه ٔ سراندیب و آن دختر را راجه ٔ چتور بگریزانیده بود و در 703 هَ . ق . آنگاه که سلطان علاءالدین چتور را تسخیر کرد این دختر را خلاصی داد. دختر مذکور صاحب حسن بیعدیل بوده است و حکایت او را بعض شعرای ایران به نظم
بولاغ اوتیلغتنامه دهخدابولاغ اوتی . (ترکی ، اِ مرکب ) آب تره . رجوع به بولاغوتی و گیاه شناسی گل گلاب و کارآموزی داروسازی ص 190 شود.
بی طراوتیلغتنامه دهخدابی طراوتی . [ طَ وَ ] (حامص مرکب ) دوری ازتر و تازگی . پلاسیدگی . خشکیدگی . (از ناظم الاطباء).
بولاغ اوتیفرهنگ فارسی عمیدگیاهی خودرو از خانوادۀ ترهتیزک با گلهای کوچک سفید که مصرف دارویی دارد؛ جرجیر آبی؛ آبتره؛ علف چشمه؛ شاهی آبی.