اوشنلغتنامه دهخدااوشن . [ اَ ش َ ] (ع اِ) آنکه با دیگری بیامیزد و بنشیند با وی و بخورد طعام وی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). آنکه بنزد کس آید و بر سفره ٔ او نشیند و با وی طعام خورد. (از اقرب الموارد).
اوشنلغتنامه دهخدااوشن . [ اِ ش ِ ] (اِ) کاکوتی و آن گیاهی است که بعربی سعتر بری خوانند. (هفت قلزم ). آویشن .
آوشنلغتنامه دهخداآوشن . [ ش َ ] (اِ) آویشن . اَوشن . یَوشن . سَعتر.و اینکه بعض فرهنگ نویسان کاکوتی را مرادف دیگر این کلمه آورده اند غلط است ، چه کاکوتی گیاه دیگری است .
آویشنلغتنامه دهخداآویشن . [ ش َ ] (اِ) صعتر. سعتر. آویشه . آویش . اوشه . اوشن . یوشن . پودنه ٔ برّی . پودینه ٔ صحرائی . پودنه ٔ کوهی . زلف شاهدان : چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک خوش نباشد بی نان ترّه و آویشن . ناصرخسرو.اکنون نچرد گ
اوشینلغتنامه دهخدااوشین . [ اَ ] (اِ) مرزنجوش صحرایی . || آلتی از چوب و مانند پنجه و دسته دار به بزرگی پارو که خرمن کوبیده را بدان باددهند و کاه را از دان سوا نمایند. (ناظم الاطباء).
اویشنلغتنامه دهخدااویشن . [ اَ ش َ ] (اِ) بر وزن کشیدن سعتر را گویند و بعضی گویند نوعی از سبزی خوردنی است که در میان پیاز و ترب کارندش . (مؤید الفضلاء).
اوشندنهلغتنامه دهخدااوشندنه . [ اَ ش َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ) دکمه . || دکمه ٔ مادگی . (از ناظم الاطباء).
اوشنگلغتنامه دهخدااوشنگ . [ اَ ش َ ] (اِ) معلاق یعنی ریسمانی که در خانه ها بندند و جامه و ازار و رومال (روپاک ) و لنگی و قطیفه و جز آن بر آن اندازند. || ریسمانی که خوشه های انگور از آن آویزند. (از ناظم الاطباء) (برهان ). آونگ . (انجمن آرا) (آنندراج ).
اوشنگفرهنگ فارسی عمید۱. ریسمانی که در خانهها کنار دیوار یا جای دیگر میبندند و جامهها را روی آن میاندازند؛ رژه؛ ریجه؛ بند.۲. ریسمانی که خوشههای انگور یا میوههای دیگر را به آن آویزان میکنند؛ آونگ؛ اوننگ.
اوشناریواژهنامه آزادمحل عبور جوی یا کانال از زیر کوچه و خیابان و جاده بصورت سرپوشیده ( معادل Culvert ) - محل عبور باریک در باغات به معنای راه آب خروجی در دیوارهای حیاط های قدیم در گویش بروجنی به معنای محل عبور آب باغ.
آوشنلغتنامه دهخداآوشن . [ ش َ ] (اِ) آویشن . اَوشن . یَوشن . سَعتر.و اینکه بعض فرهنگ نویسان کاکوتی را مرادف دیگر این کلمه آورده اند غلط است ، چه کاکوتی گیاه دیگری است .
آویشنفرهنگ فارسی معین(شَ)( اِ.)گیاهی است معطر و صحرایی با گل های سفید و برگ های کوچک شبیه نعناع . آویشم ، آویشه ، آویشنه یا آوشن هم گویند.
سعترفرهنگ فارسی عمیدگیاهی بیابانی، دارای برگهای ریز و گلهای کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار میرود؛ مرزه؛ اوشه؛ اوشن؛ کالونی.
شنلغتنامه دهخداشن . [ ش َ ] (پسوند) در برخی از کلمات مثل این است که معنی جای میدهد: گلشن ، جوشن ،«گوشن »، روشن ، اشن ، پشن ، اوشن ، آبشن ، دوشن ، در گلشن و تبشن (به معنی آب گرم معدنی ). (یادداشت مؤلف ).
محمدآبادلغتنامه دهخدامحمدآباد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) (محمدآباد اوشن ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین ، واقع در 24هزارگزی باختر نائین با 127 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span c
اوشندنهلغتنامه دهخدااوشندنه . [ اَ ش َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ) دکمه . || دکمه ٔ مادگی . (از ناظم الاطباء).
اوشنگلغتنامه دهخدااوشنگ . [ اَ ش َ ] (اِ) معلاق یعنی ریسمانی که در خانه ها بندند و جامه و ازار و رومال (روپاک ) و لنگی و قطیفه و جز آن بر آن اندازند. || ریسمانی که خوشه های انگور از آن آویزند. (از ناظم الاطباء) (برهان ). آونگ . (انجمن آرا) (آنندراج ).
اوشنگفرهنگ فارسی عمید۱. ریسمانی که در خانهها کنار دیوار یا جای دیگر میبندند و جامهها را روی آن میاندازند؛ رژه؛ ریجه؛ بند.۲. ریسمانی که خوشههای انگور یا میوههای دیگر را به آن آویزان میکنند؛ آونگ؛ اوننگ.
اوشناریواژهنامه آزادمحل عبور جوی یا کانال از زیر کوچه و خیابان و جاده بصورت سرپوشیده ( معادل Culvert ) - محل عبور باریک در باغات به معنای راه آب خروجی در دیوارهای حیاط های قدیم در گویش بروجنی به معنای محل عبور آب باغ.