اولنجلغتنامه دهخدااولنج . [ اَ ل َ ] (اِ) اورنگ است که تخت پادشاهان باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ) (آنندراج ). || عقل . || دانش . (برهان ) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ). || فر و زیبایی . || شادی و خوشحالی . (هفت قلزم ). || زندگانی . (برهان ) (ناظم الاطباء). || مکروفریب و حیله . (برهان
اولنجلغتنامه دهخدااولنج . [ ل َ ] (اِ) چوب خوشه ٔ انگور که دانه های آنرا چیده باشند. (برهان ) (ناظم الاطباء). و به عربی آنرا عمشوش خوانند. (برهان ) (السامی فی الاسامی ).
هولانگیزفرهنگ مترادف و متضاددهشتناک، دهشتانگیز، دهشتزا، دهشتافزا، مدهش، موحش، مهیب، وحشتناک، وحشتزا، هایل، هراسانگیز، هولآور، هولناک
اولجلغتنامه دهخدااولج . [ اَ ل َ / اَل ِ ] (اِ) خوشه ٔ کوچک از انگور. (ناظم الاطباء). || عنب الثعلب . (ناظم الاطباء). اما ضبط صحیح کلمه در هر دو معنی اولنج است . رجوع به اولنج شود.
اورنجلغتنامه دهخدااورنج . [ رَ ] (اِ) چوب خوشه ٔ انگور که انگور آنرا خورده باشند. (از برهان ) (ناظم الاطباء). اولنج . (برهان ).
انگورک تورهلغتنامه دهخداانگورک توره . [ اَ رَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) تاجریزی . عنب الثلعب . سگ انگور.روباه تربک . روبا. اورنج . حب الفنا. ربرق . لما. رزه . ثلثان . اولنج . فنا. بارج . طولیدون . (یادداشت مؤلف ).و رجوع به طولیدون و بارج و ثلثان و تاجریزی شود.
تاجریزیفرهنگ فارسی عمیدگیاهی علفی و پرشاخه با برگهای پهن و دندانهدار، گلهای سفید و میوههای ریز و سرخرنگ شبیه دانۀ انگور که در طب به کار میرود؛ انگور روباه؛ روباهرزک؛ روباهرزه؛ روباهتربک؛ روسانگروه؛ روسانگرده؛ سکنگور؛ سگنگور؛ روپاس؛ پارج؛ اورنج؛ اولنج؛ عنبالثعلب.= تاجریزی پیچ: (زیستشناسی) گیاهی پایا و ب
تاجریزیلغتنامه دهخداتاجریزی . (اِ مرکب ) گیاهی است که ثمرش در دوا استعمال میشود و نام عربیش عنب الثعلب است . (فرهنگ نظام ). گیاهی است که بته ٔ آن تاذرعی باشد و میوه ٔ آن خوشه هایی است . هر حبه ٔ آن به اندازه ٔ نخودی کوچک در اول سبز و سپس سرخ شود و دانه هاخرد در درون آن و مزه ٔ آن بگوجه فرنگی شبی