اولپینلغتنامه دهخدااولپین . [ ی ِ] (اِخ ) عالم حقوق در رم مشاور اسکندر سِوِر امپراطور رم . (170 - 228م .).
اولینلغتنامه دهخدااولین . [ اَوْ وَ ] (ص نسبی ) در تداول فارسی بزیادت یاء و نون مزیدٌ علیه اول است مثل نخست و نخستین و مه و مهین و کمتر و کمترین . (غیاث اللغات ). نخستین . صفت تعیینی عددی به معنی نخستین . (ناظم الاطباء) : اولین شخص گفت با بهرام کای شده دشمن تودش
اولینلغتنامه دهخدااولین .[ اَوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اول در حالت نصبی و جری : ثلة من الاولین . (قرآن 13/56). || قدماء.
initialدیکشنری انگلیسی به فارسیاولیه، اولین قسمت، در اغاز قرار دادن، پاراف کردن، اغاز کردن، نخستین، ابتدایی، اول، اولین، بدوی، اغازی، واقع در اغاز، اصلی
اوليدیکشنری عربی به فارسینخستبن , اول , اولين , اصلي , اغازي , ابتدايي , بدوي , واقع در اغاز , اولين قسمت , پاراف , مقدماتي , اوليه , مرحله ابتدايي
نوسنگیلغتنامه دهخدانوسنگی . [ ن َ / نُو س َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح زمین شناسی ) اولین قسمت دوره ٔ دوم دوران چهارم زمین شناسی ، به عبارت دیگر دوره ٔ هولوسن - که دوره ٔ دوم از دوران چهارم است - با عصر نوسنگی آغاز می شود. عصر نوسنگی پس از دوره ٔ حجر قدیم است . در دو
رومانیلغتنامه دهخدارومانی . (اِخ ) یکی از کشورهای اروپای شرقی واقعبین اتحاد جماهیرشوروی ، مجارستان ، یوگوسلاوی ، بلغارستان و بحر اسود، و آن 337384 کیلومترمربع مساحت و 17579600 تن جمعیت دارد. رومانی شامل نواحی ذیل است :<span
اولینلغتنامه دهخدااولین . [ اَوْ وَ ] (ص نسبی ) در تداول فارسی بزیادت یاء و نون مزیدٌ علیه اول است مثل نخست و نخستین و مه و مهین و کمتر و کمترین . (غیاث اللغات ). نخستین . صفت تعیینی عددی به معنی نخستین . (ناظم الاطباء) : اولین شخص گفت با بهرام کای شده دشمن تودش
اولینلغتنامه دهخدااولین .[ اَوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اول در حالت نصبی و جری : ثلة من الاولین . (قرآن 13/56). || قدماء.
اساطیرالاولینلغتنامه دهخدااساطیرالاولین . [ اَ رُل ْ اَوْ وَ ] (ع اِ مرکب ) افسانه های قدما. خرافات پیشینیان : یقول الذین کفروا اِن هذا الاّ اساطیرالاولین . (قرآن 25/6).آن اساطیراوّلین که گفت عاق حرف قرآن را بد آثار نفاق .<p class="
اولینلغتنامه دهخدااولین . [ اَوْ وَ ] (ص نسبی ) در تداول فارسی بزیادت یاء و نون مزیدٌ علیه اول است مثل نخست و نخستین و مه و مهین و کمتر و کمترین . (غیاث اللغات ). نخستین . صفت تعیینی عددی به معنی نخستین . (ناظم الاطباء) : اولین شخص گفت با بهرام کای شده دشمن تودش
اولینلغتنامه دهخدااولین .[ اَوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اول در حالت نصبی و جری : ثلة من الاولین . (قرآن 13/56). || قدماء.