اوژوللغتنامه دهخدااوژول . [ اَ ] (اِ) انگیز و تقاضا. || شتاب و تعجیل . (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ).
هوپوللغتنامه دهخداهوپول . (اِخ ) دهی است از بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 140 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
پیشکاووللغتنامه دهخداپیشکاوول . (اِ مرکب ) یکی از وسایلی که در برنج کاری از آن استفاده میشود. پیشگاوول . ماله .
پیشگاووللغتنامه دهخداپیشگاوول . (اِ مرکب ) (در تداول مردم گیلان و دیلمان ) ماله در برنج کاری . پیشکاوول .
کاووللغتنامه دهخداکاوول . (اِ) بمعنی چاشنی گیراست که سفره چی باشد و بکاول را نیز میگویند که ترکان توشمال گویند. (برهان ). کاول . رجوع به کاول شود.