اویلغتنامه دهخدااوی . [ اَ وا ] (ع اِ) شغال . صاحب نصاب این لفظ را بضرورت نظم مخفف ابن آوی آورده است . (غیاث اللغات ).
اویلغتنامه دهخدااوی . [ اِ وی ی ] (ع مص ) اواء. (ناظم الاطباء). جای گرفتن . (منتهی الارب ). رجوع به اواء شود.
اویلغتنامه دهخدااوی . (ضمیر) کلمه ٔ اشاره و ضمیر مفرد غایب است به معنی او (با زیادت یا). (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : دریغ فر جوانی و عز اوی دریغعزیز بودم از این پیش همچنان سپریغ. شهید.چون یکی جغبوت پستان بند اوی شیر د
اویلغتنامه دهخدااوی . [ اُ ی ی ] (ع مص ) اِواء. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای گرفتن . (منتهی الارب ). بامأوی شدن و بامأوی بودن . (تاج المصادر بیهقی ). مأوی گرفتن . (المصادر زوزنی ). رجوع به اواء شود. || ج ِ آو (آوی ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): طیر اوی ؛ مرغان فراهم آمده از هر
نمای برونبرشcut away shot, cut awayواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که جزو رویداد اصلی فیلم نیست، ولی به آن ارتباط دارد و همزمان با آن ارائه میشود
خیزاُفتheave 2واژههای مصوب فرهنگستانحرکت عمودی شناور ناشی از بالا و پایین رفتن آب سطح دریا در دریای توفانی
دور ازaway fromواژههای مصوب فرهنگستاندر آییننامة کالای خطرناک، اصطلاحی برای بیان فاصلة استقرار کالاهای مربوط به زیرگروههای مختلف از یکدیگر که معمولاً حدود 3 متر است
برآمدگی خاکheave 1واژههای مصوب فرهنگستانبرآمدگیای که براثر انبساط یا جابهجایی ناشی از جذب یا یخزدگی رطوبت خاک یا عملیاتی مانند برداشت سربار و شمعکوبی و احداث خاکریز ایجاد میشود
کوژ یخبندانیfrost heaveواژههای مصوب فرهنگستانبرآمدگی بخشی از خط که ناشی از یخ زدن بستر در نواحی دارای تجمع آب است
اویمةلغتنامه دهخدااویمة. [ اُ وَی ْ ی ِ م َ ] (ع اِ مصغر) مصغر ائمه ، ج ِ امام . (ناظم الاطباء). همزه بدل به واو شده است . و بعضی اییمه بیاء گویند. (منتهی الارب ). و رجوع به اییمه و ائمه شود.
اویزرلغتنامه دهخدااویزر. [ ](اِخ ) دهی است جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 172 تن و آب آن از رودخانه ٔ کلوان و کلها و محصول آن غلات ، ارزن ، گردو، لبنیات و عسل است ومعدن زغال سنگ دارد که استخراج میشود. شغل اهالی زراعت و گله داری است . عده ای
اویمةلغتنامه دهخدااویمة. [ اُ وَی ْ ی ِ م َ ] (ع اِ مصغر) مصغر ائمه ، ج ِ امام . (ناظم الاطباء). همزه بدل به واو شده است . و بعضی اییمه بیاء گویند. (منتهی الارب ). و رجوع به اییمه و ائمه شود.
اویزرلغتنامه دهخدااویزر. [ ](اِخ ) دهی است جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 172 تن و آب آن از رودخانه ٔ کلوان و کلها و محصول آن غلات ، ارزن ، گردو، لبنیات و عسل است ومعدن زغال سنگ دارد که استخراج میشود. شغل اهالی زراعت و گله داری است . عده ای
داویلغتنامه دهخداداوی . (اِخ ) شیمیست مشهور انگلیسی بسال 1778 متولد شده و به سال 1829 م . درگذشته است و در شیمی کشفیاتی دارد. (قاموس الاعلام ترکی ).
دستاویلغتنامه دهخدادستاوی . [ دَ ] (اِخ ) لقب علی بن هبةاﷲ، فقیه قرن هفتم هَ . ق . رجوع به علی دستاوی در ردیف خود شود.
دشناویلغتنامه دهخدادشناوی . [دَ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به دشنی ، که شهری است در مصر. (از ناظم الاطباء). رجوع به دشنی و دشنائی شود.
دعاویلغتنامه دهخدادعاوی . [ دَ وا ] (ع اِ)ج ِ دعوی ، ولی آنرا به کسر واو (بصورت منقوص ) ارجح دانسته اند. (از اقرب الموارد). رجوع به دَعاوی شود.
دعاویلغتنامه دهخدادعاوی . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دعوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دعوی شود. || ادعاها : گفت هین امروز ای خواهان گاومهلتم ده وین دعاوی را مکاو. مولوی . || مرافعه ها. تظلم ها. دادخواهی ها :</sp