اویشکلغتنامه دهخدااویشک . [ اِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند دارای 306تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود.
اویشکفرهنگ فارسی عمیدگیاهی پوشیده از کرک، با برگهای بیضوی و گلهای کوچک سفید و میوهای قهوهایرنگ به اندازۀ فندق که در طب قدیم به عنوان تببُر و دافع کِرم به کار میرفته؛ پنیربند.
هوشکلغتنامه دهخداهوشک . [ ش َ ] (اِخ ) از قرای ناحیه ٔ سراوان بلوچستان . (جغرافیای سیاسی کیهان ). نام محلی کنار راه خواش وداورپناه میان کهن داود و بخشان . (یادداشت مؤلف ).
حواشکلغتنامه دهخداحواشک . [ ح َ ش ِ ] (ع ص ) ج ِ حاشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پی هم آیندگان . (منتهی الارب ). || ریاح حواشک ؛ بادهای مختلف المهب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || بادهای تند یا نرم و سخت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
چاوشکیلغتنامه دهخداچاوشکی . [ وُ ] (اِخ ) قریه ای است در هفت فرسنگی میانه ٔ جنوب و مشرق تنگستان . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
مزداب بالالغتنامه دهخدامزداب بالا. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش مرکزی شهرستان بیرجنددر 74هزارگزی شمال بیرجند، و در دامنه واقع و دارای 740 تن سکنه است . آبش از قنات ، محصولش غلات و زعفران ، شغل مردمش زراعت است . مزارع مز