حجیلغتنامه دهخداحجی . [ ح َ جی ی ] (ع ص ) سزاوار. حَجِن . (منتهی الارب ). درخور. لایق . ازدر. حری . جدیر.قمین . خلیق . قابل . || عاقل . دانا. (ناظم الاطباء). || حریص . راغب . (ناظم الاطباء).
حجیلغتنامه دهخداحجی . [ ح َج ْ جی ] (اِخ ) حگی . حجی نبی ، نام کتابی از تورات . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ازیلغتنامه دهخداازی . [ اَزْی ْ] (ع مص ) اُزی ّ. فراهم آمدن بسوی آن . (منتهی الارب ).مقبوض شدن . || پیش آمدن کسی را بوجهی که خود سلامت ماند و او را بفریبد. (از منتهی الارب ). || فراهم کردن . || در مشقت انداختن کسی را. || کم کردن مال . (منتهی الارب ).