چار چارگویش بختیاریچارچار، سردترین روزهاى زمستان درماه بهمن، چهار روز آخر چله بزرگ وچهار روز اول چله کوچک = 7 تا 10 و11 تا 14 بهمن.
wrenchesدیکشنری انگلیسی به فارسیآچار، اچار، اچار فرانسه، عمل تند و وحشیانه، تند، چرخش، نقشه فریبنده، پیچ دادن، پیچ خوردن
چماچارلغتنامه دهخداچماچار. [ چ ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان شاندرمن بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش که در 2 هزارگزی شمال خاوری بازار شاندرمن و 12 هزارگزی شمال خاور ماسال واقع است . جلگه و مرطوب است و 198
چار و ناچارلغتنامه دهخداچار و ناچار. [ رُ ] (ق مرکب ،اتباع ) خواه و ناخواه . طوعاً ام کرهاً : چاره آن شد که چاروناچارش مهربانی بود سزاوارش .نظامی .
چارناچارلغتنامه دهخداچارناچار. (ق مرکب ) چار و ناچار. ناگزیر. (آنندراج ). بالضروره . (آنندراج ). لاعلاج . اجباراً.
ساخته کاچارلغتنامه دهخداساخته کاچار. [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آماده . با اسباب . بسامان و به اندام : اکنون سور است و مردم آید بسیارکارشگرف است و صحن ساخته کاچار.نجیبی .